نام کتاب : برگى ديگر از فعاليتهاى احزاب جهادى نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 167
" امّ كلثم" دختر شماست و من نيز به او
اعتماد داشتم، در ضمن كار اشتباهى نكردهام، اين گردن بند را به عنوان" عاريه
مضمونه" به دختر شما دادهام. حضرت على (ع) فرمود: اگر عاريه"
مضمونه" نمى بود، دست تو و دست" امّكلثوم" دختر خود را به جرم دزدى
و خيانت قطع مىكردم. سپس به" امّكلثوم" دستور داد تا زود گردن بند را
به خزانه دار تحويل دهد و به خزانه دار نيز فرمود، پسر" ابو رافع" بار
ديگر چنين كارى را انجام ندهى! اين گردنبند، مربوط به بيت المال است، نه مال شخصى
من! گردن بند را در همان روز از گردن دختر جوانش باز كرد و به خزانه دار تسليم
نمود، حاكم اسلامى بايد اين چنين مراقب باشد.
همچنين
در تاريخ آمده است كه در اوايل حكومت اميرالمؤمنين علىبن ابىطالب (ع) يك شب، دو
صحابى مشهور و جليلالقدر، بهنام" طلحه و زبير" نزد آنحضرت (ع) مشرف
شدند، به محض اينكه چشم على (ع) به آنان افتاد، فهميد كه اين دو نفر براى كار
شخصى نزد او آمدهاند، فوراً چراغى را كه در نزدش بود خاموش كرد، آنان تعجب كردند
كه چرا" على" چراغ را خاموش كرد؟ كمى به آنان برخورد! ديد كه على (ع) به
پسرش امام حسن (ع) گفت: چراغ ديگر را حاضر كن! وقتىكه امام حسن (ع) چراغ ديگر را
نزد پدرش روشنكرد،" طلحه و زبير" پرسيدند: يا على! چرا وقتىكه ما
آمديم چراغ را خاموش كردى؟! على (ع) در جواب گفت: وقتىكه شما آمديد، من پول"
بيت المال" را حساب مىكردم، چراغىكه نزد من روشن بود نيز از" بيت
المال" بود، من فهميدم كه شما دو نفر براى مسائل شخصى نزد من آمدهايد، به
همين جهت چراغ" بيت المال" را خاموش كردم و چراغ شخصى خود را روشن نمودم
تا در روشنى چراغ شخصى با شما صحبت كنم.
نيز
از آنحضرت (ع) نقل شده است كه در نامهىكه به كارگزاران حكومت و به والىهاى خود
مىنويسد، مىگويد: نوك قلم خودرا خوب تيز كنيد تا رنگى كمتر مصرف
نام کتاب : برگى ديگر از فعاليتهاى احزاب جهادى نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 167