از پيروزى
جهاد اسلامى نيز متأسفانه وضع كشور بهتر نشد؛ بلكه بد تر هم شد؛ زيرا رشوت خوارى،
خيانت به بيت المال، گرايشهاى قومى، منطقهى، لسانى و نژادى بيشتر دامنگير اين
كشور گرديد. به هر صورت در اين آيه مباركه همين احتمالات وجود دارد؛ ولى هركدام
آنها كه باشد، چه منظور مردم عادى باشد و چه حاكمان و زمامداران، فرق نمىكند؛
زيرا هردو به قدرت انسان برمىگردد چه قدرت بدنى باشد و چه قدرت سياسى. در روز
قيامت دستهى كه از قدرت خود درست استفاده نكردهاند، مىگويند: ما هلاك شديم،
قدرت از دست ما خارج شد؛ بدون اينكه نفعى بهما برساند. اين پيشيمانى هيچ نفعى
براى انسان ندارد و هرچه بگويد بيهودهاست.
انسانهاى
فاسد و هوسباز در دنيا به مسائل دينى كوچكترين توجهى ندارند؛ اما در قيامت وقتى
عذاب را مشاهده مىكنند، صدا مىزنند كه: نه مال ما را بىنياز كرد و نه قدرت براى
ما باقى ماند.
حسرت
هارون الرشيد
در
تاريخ نقل شده است كه هارونالرشيد در اواخر عمر خود مريض شده بود؛ وقتى طبيب را
نزد او آوردند تا او را معاينه كند، طبيب بول اورا فحص نمود و سپس گفت: به صاحب
اين بول بگوييد كه وصيت نامه خود را بنويسد؛ زيرا عمر او به پايان خود نزديك شده
است و قابليت تداوى را ندارد. وقتى اين موضوع را به هارون الرشيد ابلاغ كردند
هنگامى بود كه شخصى ديگر نزد او رسيد و گفت: در داخل شهر بغداد خبر مرگ شما شايع
شده است و مردم زمزمه دارند كه خليفه فوت شده است. هارون الرشيد وقتى اين سخن را
شنيد گفت: يك مركب برايم حاضر كنيد تا در شهر گردش كنم و به مردم بفهمانم كه خليفه
زنده است تا در آينده كسى شايعه مرگ مرا قبول نكند.