است. در اين صورت خانه براى
دختر زندان و زندگانى براى او جهنم مىشود. آيا به نظر شما چنين كارى بدترين نوعى
از خرافات نيست؟
دختران
و پسرانىكه به سن قانونى مىرسند، نياز به ازدواج دارند و آنها از نظر غرايز
انسانى محتاج به ازدواج هستند؛ ولى در چنين شرايط آنها نمىتوانند ازدواج كنند؛
وقتى ازدواج نتوانستند به فحشا گرفتار مىشوند. سرانجام فحشا را همه مىدانند كه
مرض مهلك ايدز است. گناه تمام اين معصيتها بدوش پدرانىاند كه دختر فروشى
مىكنند. چرا ما به دين خود عمل نمىكنيم؟ چرا ما بهعنوان يك مسلمان دستورات دين
را قبول نداريم؟ تمام اينها بر مىگردند به اينكه ما از حق روى گردان شدهايم و
در مقابل خدا اعلان جنگ كردهايم. فاصله گرفتن از حق و روى آوردن به خرافات جنگى
با خدا است. اگر ما حق را محور زندگانى خود قرار دهيم، اگر ما بهدستورات قرآن عمل
كنيم، مسلماً هيجگاه و در هيچ شرايطى به خرافات گرفتار نمىشويم.
واقعاً
بعضى از اشخاص از نگاه انسانى فقط شبيه انساناست و الّا در مرحله عمل از انسانيت
خارج است؛ عدهاى از مردم در گفتار خود بيشتر از متدينين ادعاى مسلمانى دارند؛ اما
در مرحله عمل بدتر از حيوانات درندهاند، اينها هيچ كارشان به به انسانها شباهت
ندارد. مىگويند يك نفر پيش داكتر رفت و گفت: داكتر صاحب، من مريض هستم؛ داكتر از
او پرسيد كجايت درد مىكند؟ او گفت: ريشم درد مىكند؛ داكتر پرسيد چه خوردهاى؟
گفت: نان و برف خوردهام؛ داكتر به او گفت: زود از اينجا برون شو، نه خوردن تو به
خوردن انسانها مىماند و نه درد تو بهدرد انسانها مىماند.
متأسفانه
عدهاى از مردم واقعا اينچنين هستند؛ آنها بايد به حال خود گريه كنند؛ زيرا نه
شادى آنها به شادى انسانها شباهت دارد و نه غم آنان به غم