پنجاه هزار سال است. بعضى از
مفسرين گفتهاند كه مراد هردو آيه روز قيامت است. يعنى در آنجا كه مىگويد هزار
سال، به اعتبار يك موقف روز قيامت است چون در ميدان حساب پنجاه موقف وجود دارد كه
هر موقف آن، هزار سال مىباشد. ممكن است هر كدام آن مواقف، مخصوص به يك نوعى از
گناهان باشد كه انسان در دنيا مرتكب آن شده است. اينعده از مفسرين، به اعتبار
همين پنجاه موقف، هردو آيه را مربوط به روز قيامت مىدانند و پنجاه هزار سال را
حمل كردهاند بر تمامى اين پنجاه موقف كه در ميدان حساب وجود دارد.
به
نظرمن اين نظريهها، يك نوعى از تخيّلات است كه بعضى از مفسرين آن را ذكر كردهاند
و يا اينكه از روايات بسيار ضعيف كه فاقد هرگونه اسناد و مدارك معتبراند در
تفسيرشان استفاده كردهاند. استفاده از روايات ضعيف بسيار خطرناك است و بايد در
تفاسير از آنها استفاده نشود؛ زيرا ممكن است كه آن روايات توسط افرادى جعل شده
باشد و استفاده از چنين روايات راجع به آيات قرآن، صد در صد اشتباه است. انسان
چيزى را كه درست نمىفهمد بايد علم آن را به خدا ارجاع كند. ممكن است انسان در
مورد آيات قرآن، احتمالاتى داشته باشد و چيزى به ذهن انسان خطور كند؛ ولى اگر
احتمال نزديك به يقين باشد ذكر آن اشكال ندارد؛ چنانچه احتمالات در حدودى نباشد
كه انسان به صحت آن يقين پيدا كند، بايد توقف نمايد؛ زيرا تمسك به احتمالات ضعيف
كار عاقلانه نيست و بهتر اين است كه گفته شود، والله العالم.
از
سياق آيه مباركه، اين احتمال بهدست مىآيد كه مراد از پنجاه هزار سال، يك دوره
است نه يك روز؛ يعنى اگر به آيه مباركه دقت شود، انسان تا حدودى به اين نتيجه
مىرسد كه مراد از اين روز كه پنجاه هزار سال طول دارد، يك دورهى