responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 56

3. داستان پيرزنى كه زمان متوكل به زيارت امام حسين عليه السلام مى‌رود

استاد مطهرى مى‌گويد: «در ده، پانزده سال پيش كه به اصفهان رفته بودم، در آنجا مرد بزرگى بود، مرحوم حاج شيخ محمّد حسن نجف آبادى اعلى اللَّه مقامه، خدمت ايشان رفتم و روضه‌اى را كه تازه در جايى شنيده بودم و تا آن وقت نشنيده بودم، براى ايشان نقل كردم.

كسى كه اين روضه را مى‌خواند اتفاقاً ترياكى هم بود. اين روضه را خواند و بقدرى مردم را گرياند كه حدّ نداشت. داستان پيرزنى را نقل مى‌كرد كه در زمان متوكّل مى‌خواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيرى مى‌كردند و دستها را مى‌بريدند تا اينكه قضيّه را به آنجا رساند كه اين زن را بردند و در دريا انداختند. در همان حال اين زن فرياد كرد: يا ابا الفضل العبّاس! وقتى داشت غرق مى‌شد سوارى آمد و گفت ركاب اسب مرا بگير. ركابش را گرفت، گفت: چرا دستت را دراز نمى‌كنى؟ گفت: من دست در بدن ندارم، كه مردم خيلى گريه كردند.

مرحوم حاج شيخ محمّد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه: يك روز در حدود بازار، حدود مدرسه صدر (جريان، قبل از ايشان اتّفاق افتاده و ايشان از اشخاص معتبرى نقل كردند) مجلس روضه‌اى بود كه از بزرگترين مجالس اصفهان بود و حتّى مرحوم حاج ملّا اسماعيل خواجويى كه از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شركت داشت. واعظ معروفي مى‌گفت كه من آخرين منبرى‌

نام کتاب : فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 56
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست