نكتهاى كه در تعريف طُرَيحى آمده، آن است كه «كسل» را سنگينى نسبت به آنچه در آن كاهلى كردن شايسته نباشد، مىداند:
كسل: التثاقل عن الأمر، الحديث: «أعوذ بك من الكسل»: التثاقل عمّا لا ينبغى التثاقل.[1]
نگاهى به كاربردهاى لغوى، در تبيين حالت كسل، به ما كمك مىكند.
ابن فارِس، «الكسل «و «الإكسال» را در مورد مردى مىداند كه با همسرش درآميزد و به اوج شهوت نرسد:
الكسل و الإكسال: أن يخالط الرجل أهله و لا ينزل.[2]
خليل، «إمرأة مكسال» را زنى مىداند كه گمان نمىرود جايگاهش را ترك كند.
إمرأة مكسال: لا تكاد تبرّح مجلسها.[3]
ابن منظور، چلّه كمان پنبهبافى را، آنگاه كه كشيده شود، «الكسل» مىخواند.
الكسل: وترقوس النداف اذا نزع منها.[4]
نسبتسنجى
در احاديث نيز ماهيت كسل، با عنوانى همچون كاهلى كردن و سستى نسبت به كار و عمل، گره خورده است. امام صادق (ع) مىفرمايد:
[1]. مجمع البحرين، ج 5، ص 462.
[2]. معجم مقاييس اللّغة، ص 925.
[3]. العين، ج 5، ص 310.
[4]. لسان العرب، ج 11، ص 587.