نام کتاب : روش هاى توان افزايى در سختى ها نویسنده : عطاء الله، محسن جلد : 1 صفحه : 307
كاهن[1] مىخواندند. افزون بر آن،
گاه او را به جعل قرآن متّهم مىساختند[2]
و مىگفتند: قرآن را بشرى از عجم به او مىآموزد و او آن را به زبان عربى
درمىآورد.[3] زمانى مىگفتند: قرآن، دروغى
است كه محمّد به كمك قومى ديگر آن را ساخته است.[4]
گاهى هم از ناحيه منافقان به خيانت متّهم مىشدند؛[5]
امّا در مقابل همه اين تهمتها خداوند به نوعى رفع اتّهام نموده است و از اين
طريق، به دفاع و دلدارى و تقويت روحيه ايشان پرداخته است.
مثلًا
وقتى پيامبر (ص) را به جنون متّهم كردند و خطاب به او گفتند: (اى كسى كه قرآن بر
او نازل شده است، به يقين تو ديوانهاى)؛ (يا أَيُّهَا الَّذِي
نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ)،[6]
در مقابل خداوند، از مصونيت وى از مرض جنون مىگويد: (ما أَنْتَ
بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ؛[7]
به لطف الهى، تو ديوانه نيستى). يا هنگامى كه به ايشان نسبت شاعرى و خيالبافى
دادند: (أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ؛[8]
آيا ما براى شاعرى ديوانه، دست از خدايانمان برداريم؟!)، خداوند از عدم تعليم شعر
به او و سزاوار نبودن چنين كارى خبر مىدهد: (وَ ما
عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ؛[9]
[ما] به او شعر نياموختيم و شايسته او نيست [كه شاعر باشد]). و زمانى كه وى را به
افترا بستن به خدا متّهم كردند: (قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ؛[10]
گفتند: تو فقط دروغبافى!)، خداوند بر نفى
[1].( فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ
بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ)( سوره طور، آيه 29)؛ در اين آيه هرچند به طور صريح نسبت كهانت به پيامبر(
ص) نقل نشده است؛ اما با نفى آن از ساحت قدس نبوى معلوم مىشود كه وى قبلًا به
كهانت متهم شده بوده است.