نام کتاب : تربيت جنسى: مبانى، اصول و روشها از منظر قرآن و حديث نویسنده : فقيهى، على نقى جلد : 1 صفحه : 256
تجسّس مىكرد و اوضاع عمومى را از نزديك، تحت نظر مىگرفت.
يكى
از روزهاى بسيار گرم، خسته و عرق كرده، به مقر حكومت مراجعت كرد.
زنى
را جلوى در ايستاده ديد. همينكه چشم زن به على افتاد، جلو آمد و گفت:
شكايتى
دارم. شوهرم به من ظلم كرده، مرا از خانه بيرون نموده و مرا تهديد به كتك كرده كه
اگر به خانه بروم، مرا كتك خواهد زد. اكنون به دادخواهى نزد تو آمدهام. امام على
عليه السّلام فرمود: «بنده خدا! الآن هوا خيلى گرم است، صبر كن تا عصر كه هوا قدرى
بهتر بشود، خودم به خواست خدا با تو خواهم آمد و ترتيبى به كار تو خواهم داد».
زن
گفت: اگر توقّف من در بيرون خانه، طول بكشد، بيم آن است كه خشم او افزون گردد و
بيشتر مرا اذيت كند. على لحظهاى سر را پايين انداخت. سپس سر را بلند كرد و
درحالىكه با خود زمزمه مىكرد گفت: «نه، به خدا قسم كه نبايد رسيدگى به دادخواهى
مظلوم را تأخير انداخت! حق مظلوم را حتما بايد از ظالم گرفت و وحشت ظالم را بايد
از دل مظلوم بيرون كرد تا با كمال شهامت و بدون ترس، در برابر ظالم بايستد و حق
خود را مطالبه كند».
على
به اتفاق آن زن، به در خانهشان رفت. پشت در ايستاد و به آواز بلند فرياد كرد.
جوانى بيرون آمد كه شوهر زن بود. جوان، على را نشناخت. ديد پيرمردى كه در حدود شصت
سال دارد، به اتفاق زنش آمده است. فهميد كه زنش اين مرد را براى حمايت و شفاعت با
خود آورده است؛ اما حرفى نزد. على عليه السّلام فرمود: «اين بانو كه زن توست، از
تو شكايت دارد و مىگويد كه تو به او ظلم كردهاى و او را از خانه بيرون
انداختهاى. بهعلاوه، او را تهديد به كتك نمودهاى. من آمدهام به تو بگويم كه از
خدا بترس و با زن خود، نيكى و مهربانى كن!».
آن
مرد گفت: به تو چه مربوط كه من با زنم خوب رفتار كردهام يا بد! بله، من او را
تهديد به كتك كردهام؛ امّا حالا كه رفته و تو را آورده و تو از جانب او حرف
مىزنى، او را زندهزنده آتش خواهم زد.
على
از گستاخى جوان برآشفت، دست به قبضه شمشير برد و از غلاف بيرون كشيد. آنگاه گفت:
«من تو را اندرز مىدهم و امر به معروف و نهى از منكر مىكنم و
نام کتاب : تربيت جنسى: مبانى، اصول و روشها از منظر قرآن و حديث نویسنده : فقيهى، على نقى جلد : 1 صفحه : 256