مرحوم آية الله شيخ مرتضى طالقانى را «شيخ الثمانين» نام نهادهاند، چرا كه عمر پربركت ايشان، هشتاد سال و اندى بوده است. ايشان در روستاى ريزان (يكى از روستاهاى منطقه طالقان) متولد شده و تا سنّ جوانى همانند افراد عادى در روستا زندگى سادهاى داشته و از طريق چوپانى امرار معاش مىكرده است.
طبق فرمايش مرحوم پدرم (آية الله سيد هادى تبريزى الحسينى) ايشان در جوانى عاشق دخترى مىشوند و قصد ازدواج مىكنند، امّا به دلايلى به خواسته خويش نمىرسند و اين پديده تحولى عظيم در زندگى ايشان ايجاد مىكند. «من أحبّ و عفّ و مات، مات شهيداً»[2] و پس از آن كم كم متوجه عظمت خداوند متعال و مسائل عرفانى و روحانى مىگردد.
در يكى از روزها كه گله گوسفندان خود را براى چَرا به اطراف ده برده بود، هنگام برگشت به سمت منزل، در وقت غروب، صوت قرآنى به گوشش مىرسد و مجذوب آن مىشود. خودشان نقل كردهاند كه تأثير اين صوت قرآن برايشان به قدرى بوده كه
[1]. اين خاطره به تقاضاى اينجانب توسط فاضل ارجمند دكتر سيدمحمدعلى الحسينى، فرزند آية الله سيدهادى تبريزى الحسينى( وصى آية الله شيخ مرتضى طالقانى) نگارش يافته است.
[2]. پيامبر صلى الله عليه و آله: هر كس عاشق شود و عفّت بوَرزد و بميرد،« شهيد» مُرده است( مرگش شهادت نوشته مىشود)( الفردوس: ح 4266).
نام کتاب : خاطره هاى آموزنده نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 308