در كتابهاى مذاهب و فرق اسلامى، نخستين فرقهاى كه «جبريّه» ناميده شده است، مُرجئه جبريّه به رهبرى جهم بن صفوان است.[2] به اين گروه، جهميّه نيز مىگويند. اينان، «جبرگراى ناب» اند.[3] شهرستانى، عقيده جهم را چنين توصيف مىكند:
همانا انسان بر چيزى قدرت ندارد و به داشتن استطاعت، توصيف نمىشود. او در كارهايش مجبور است و هيچ قدرت و اراده و اختيارى از خود ندارد. خداوند متعال، افعال انسان را خلق مىكند، همان گونه كه [افعالِ] همه جمادات را خلق مىنمايد؛ ولى افعال، مجازاً به انسان نسبت داده مىشوند، همان گونه كه مجازاً به جمادات نسبت داده مىشوند، چنان كه گفته مىشود: «درخت، ميوه داد»، «آب، جارى شد»، «سنگ، تكان خورد»، «خورشيد، طلوع كرد و غروب كرد»، «آسمان، ابرى شد و باريد»، «زمين، لرزشى كرد و روييد» و مانند اينها. ثواب و عقاب، جبر است، چنان كه همه افعال، جبرند .... وقتى جبرْ ثابت شد، تكليف نيز جبر مىشود.[4]
يكى از جريانهاى مهمّ اعتقادى در اسلام، اهل حديث هستند. اينان، خود را جبرى نمىدانند؛ امّا لازمه سخنانشان جبر است. احمد بن حنبل در اعتقادنامه خود مىگويد:
خداوند، حكمش را بر بندگان، جارى ساخت و آنان نمىتوانند از حكم او بيرون بروند؛ بلكه همگى به همان سمتى در حركت اند كه برايشان قرار داده است و
[2]. جهميّه، ياران جهم بن صفوان اند. او از جبرگرايانِ ناب بود و بدعتش در تِرمِذ، آشكار شد. مسلم بن احوزِ مازنى، وى را در مَرو در اواخر حكمرانى بنى اميّه كشت( الملل و النحل: ج 1 ص 86).