بيرون مىآرَد. راستى مردان شما چرا چنين كردند؟ و چه عذرى آوردند؟ دوستنُمايانى غدّار. در حقّ دوستان، ستمكار. و سرانجام به كيفر ستمكارىِ خويش گرفتار.
سَر را گذاشته، به دُم چسبيدند. پىِ عامى رفتند و از عالِم نپرسيدند. نفرين بر مردمى نادان كه تبهكارند و تبهكارىِ خود را نيكوكارى مىپندارند. واى بر آنان! آيا آن كه مردم را به راه راست مىخوانَد، سزاوارِ پيروى است يا آن كه خود راه را نمىداند؟ در اين باره چگونه داورى مىكنيد؟
به خدايتان سوگند آنچه نبايد بكنند، كردند. نواها ساز و فتنهها آغاز شد.
حال، لَختى بپايند تا به خود آيند! و ببينيد چه آشوبى خيزد و چه خونها بريزد! شهد زندگى در كامها شرنگْ و جهان پهناور بر همگان تنگْ خواهد گرديد. آن روز، زيانكاران را باد در دست است و آيندگان به گناهِ رفتگان گرفتار و پاى بَست ...»[1] چون وقتْ تمام شده است، ادامه سخنان حضرت فاطمه عليها السلام را برايتان نقل نمىكنم.
در پايان خطبه، يك رباعى برايتان مىخوانم.
اين رباعى منسوب به حضرت على عليه السلام است.
برخى مىگويند: حضرت على عليه السلام، خود، اين رباعى را سروده و در هنگام دفن كردنِ فاطمه زهرا عليها السلام قرائت كرده و برخى مىگويند: سراينده آن، كسِ ديگرى بوده است و حضرت على عليه السلام آن را در هنگام دفن نمودنِ حضرت فاطمه عليها السلام، آن را قرائت كرده است. رباعى چنين است: