دانا مىنامند و حال آنكه نادان است، صبح كرد هر روز و در پى زياد كردن چيزى بود كه كم آن بهتر از بسيار است تا اينكه بآن رسيد و سيراب گرديد از آب متعفّن گنديده و پر شد از مطالب بيهوده (جمع كرد چيزهائى را كه گفتار و كردارش را بر خلاف حقّ نموده و مانند آب گنديده زيان آور بود، زيرا آب متعفّن علاوه بر اينكه رفع تشنگى نمىكند سبب بيماريهاى گوناگون مىگردد) (5) ميان مردم براى حكم دادن نشسته و بآنچه كه بر غير او اشتباه است خود را دانا ميداند (براى اصلاح مرافعه و هر مشكلى مهيّا است) اگر باو يكى از مسائل مشكله عرضه شود در پاسخ آن سخنان بىمعنى و بيهوده از رأى خود تهيئه نموده (بر طبق سخنانش حكم مىدهد) و بدرستى آنچه در جواب گفته يقين دارد، او در خلط نمودن شبهات (بيكديگر براى فريب عوامّ) مانند تنيدن تار عنكبوت است (براى صيد مگس، چنانكه عنكبوت بلعاب دهن خود تارى بافته كه پايه محكمى ندارد و بوزيدن نسيمى از هم جدا ميشود، سخنان بىمعنى اين مرد هم چون مبناى صحيحى ندارد بيك اشكال كردن جزئى از بين مىرود، و در آنچه را كه گفته مردّد مىماند و) نمىداند آيا درست حكم كرده يا بخطاء رفته، اگر درست حكم نموده مىترسد كه مبادا خطاء كرده باشد و اگر غلط گفته اميد دارد (كه مردم بگويند) درست حكم كرده، (6) نادان است و در نادانيها هم بسيار اشتباه ميكند، چشم او كم سو است (كه در تاريكىهاى جهل و نادانى وا مانده نمىداند از كدام راه برود) و بسيار سوار بر شترهايى ميشود كه پيش راه خود را نمىبينند (در مسائل مشكله حيران و سرگردان است نمىداند چه جواب دهد) بواسطه نادانى جواب دندان شكنى نمىتواند بدهد (آنچه مىگويد از روى وهم و خيال است و در هيچيك از مسائل علم و يقين ندارد) روايات را (از روى بىاطّلاعى و نفهميدن صحّت و بطلان آنها) به باد مىدهد مانند بادى كه گياه خشك و بىفايده را پراكنده ميكند (مقصود از آن روايات را نمىفهمد چيست و جاى استعمال آنرا نمىداند كجا است، روايات را بدون سبب هر جا نقل ميكند) (7) سوگند بخدا با مايه و توانا نيست (از علم و دانش بهرهاى ندارد) به پاسخ دادن پرسشى كه از او ميشود، و آنچه باو تفويض شده (از امور دين و دنياى مردم) لياقت ندارد، و چيزى را كه او انكار كرده گمان نمىبرد ديگرى علم بر آن دارد (بسبب جهل مركّب كه نمىداند و مدّعى است كه ميداند، گمان ميكند آنچه براى او معلوم نيست براى ديگران نيز مجهول است و راه حلّى ندارد) و باور نمىكند كه بر خلاف آنچه كه گفته ديگرى را دانشى است (چون خود را اعلم از همه ميداند گمان ميكند كسيرا بر خلاف گفته او سخنى نيست). (8) و اگر امرى بر او تاريك باشد (در جواب مسئلهاى باز ماند) چون دانست كه آنرا نمىداند (از اهلش) مىپوشاند و نمىگذارد آشكار گردد (تا نگويند كه او دانا نيست) و بسبب حكمهايى كه بظلم و ستم صادر كرده خونهاى بنا حقّ ريخته شده به زبان حال فرياد ميكنند، و ميراثها از دست جور