responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الگوى شادى از نگاه قرآن و حديث نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 367

على عليه السلام فرمود: «بلكه من شرمسار تو ام، اى كنيز خدا! به سبب كوتاهى‌اى كه در كار تو روا داشتم».

528. كشف اليقين: روايت شده است كه على عليه السلام شبى بر زنى بينوا گذشت. زن، كودكانى كوچك داشت كه از گرسنگى مى‌گريستند و او ايشان را سرگرم و مشغول مى‌ساخت تا بخوابند و زير ظرفى كه تنها در آن آب بود، آتش برافروخته بود تا ايشان را بدين خيال اندازد كه در آن ظرف، غذايى برايشان مى‌پزد. امير مؤمنان عليه السلام حال وى را دريافت؛ پس به راه افتاد و همراه قنبر، به خانه باز آمد. آن گاه، ظرفى خرما، كيسه‌اى آرد، و قدرى گوشت و برنج و نان برداشت و بر دوش مباركش كشيد. قنبر، اجازه خواست كه آن را حمل كند؛ ولى امام نپذيرفت.

چون على عليه السلام به در خانه آن زن رسيد، از او رخصت خواست و وى اجازه داخل شدن داد. على عليه السلام قدرى برنج را همراه مقدارى گوشت، درون ديگى نهاد و آن گاه كه از پختن آن فراغت يافت، آن را نزد كودكان آورد و از آنها خواست كه بخورند.

چون سير شدند، گرد اتاق چرخيد و برايشان صداى گوسفند درآورد و آنان به خنده افتادند.

آن گاه كه على عليه السلام بيرون آمد، قنبر به وى گفت: مولاى من! امشب چيزى شگفت ديدم كه دليل بخشى از آن را دانستم و آن، توشه بردنت در جستجوى پاداشِ [خداوند] بود؛ امّا سبب بر دست و پا چرخيدنت پيرامون اتاق و صداى گوسفند درآوردنت را ندانستم.

فرمود: «اى قنبر! من نزد اين كودكان رفتم، در حالى كه از شدّت گرسنگى مى‌گريستند. پس خواستم تا در حالى از نزد آنان خارج شوم كه در حال سيرى بخندند. و [براى اين منظور،] دستاويزى جز آنچه كردم، نيافتم».

نام کتاب : الگوى شادى از نگاه قرآن و حديث نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 367
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست