زندگى
و گفتار پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام)، سرشار از آموزهها و درسهايى
است كه هر يك از آنها، همچون چراغى روشنگر راه مؤمنان است. در سخنان و سيره
معصومان (عليهم السلام)، گاه حكايتهايى به چشم مىخورند كه به توجّه و تأمّل
بيشترى نياز دارند. اين حكايتها، به زبانهاى مختلفى بيان شده است؛ امّا هنوز جا
دارد كه باز، گفته و شنيده شوند.
در
اين نوشتار، برخى داستانهايى را كه ريشه روايى دارند، مىآوريم. شايان توجّه،
اينكه براى گيرايى بيشتر، اين داستانها را اندكى صحنهپردازى كردهايم؛ ولى
كوشيدهايم كه در اصل داستانها و عبارات و احاديث، هيچگونه دخل و تصرّفى صورت
نگيرد.
1.
هيزم جهنم
روزى
پيامبر خدا (ص) با يارانش در سرزمينى خشك و بىآب و علف، فرود آمدند. ايشان، رو به
ياران همراه خويش كرد و فرمود: «به اطراف برويد و هيزم، جمع كنيد».
گفتند:
اى پيامبر خدا! در اين صحراى خشك، هيزمى نيست كه ما آنها جمع كنيم!
فرمود:
«هر كس به هر اندازه كه مىتواند، هيزم جمع كند».
ياران،
روانه صحرا شدند و هر يك با دقّت و زحمت بسيار، تكّه چوبهاى كوچك و خشكى را
يافتند و آوردند. وقتى آن چوبهاى كوچك و اندك را روى