برخى
به مجلس نيامده، از خود مىگويند و خويشتن را مطرح و شيرينكارىهاى خود را بازگو
مىكنند و آنگاه هم كه اندك توجهى به ما مىكنند و مىخواهند ما صحبت كنيم، به ما
مىگويند: بازىِ مرا ديدى؟!
اينان،
نه ما را مىبينند و نه از ما سراغ مىگيرند و نه حضور و غيبت ما برايشان محسوس
است، اما دوستان ديگرى هم، به گرمى از ما احوالپرسى مىكنند و از مشكلات ما
صميمانه جويا مىشوند و از درس و مشق و خانه و كاشانه مىپرسند و هر كجا كه كمكى
نياز باشد، دست مردانگى و جوانمردى پيش مىآورند و همچون انصار پيامبر در مدينه،
ايثارگرانه، شام خود را براى ديگرى مىفرستند.[418]
در مرور درسها و حل تمرينها، به ياريمان مىشتابند و جزوه روزهاى غيبت ما را در
عيادتمان، هديه مىآورند. ما جزو كدامين دستهايم؟
گرهگشايى
و حل مسائل مردم و البته از طريق حقّ و نه باطل، منحصر به كارهاى بزرگ نيست. امام
سجّاد (ع) هرگاه در راه به سنگ و كلوخى برمىخورد، از مركب پايين مىآمد و آن را
به كنارى مىنهاد و دوباره بر مركب مىنشست و مىرفت،[419]
و ما نيز مىتوانيم كلاس و محلّه خود را تميز كنيم و كاغذهاى زمين ورزش را جمع
كنيم. مهم، در انديشه ديگران بودن و به مردم انديشيدن است، امّا كار به حدّ توان و
در مرز حقّ و راستى.
ما
اگر هم نتوانيم، بايد نيازمند را به سوى كسى كه مىتواند، راهنمايى كنيم و بدانيم
كه كمك، فقط كمك مالى نيست. آموختن يك نكته كوچك، ارائه راه حل يك مسئله رياضى و
زيستشناسى و دادن نشانى بهترين كتابفروشى و معرفى يك كتاب خوب و سودمند، گاه از
هزاران تومان صدقه، پر ارزشتر و براى روابط دوستى، تقويت كنندهتر است. فراخوانى
به خوبىها و باز داشتن دوست از بدىها و هشدار دادن به چاهها و چالههاى راه،
نيز كمتر از اينها نيست.[420] شاد كردن دوست