ما،
همه دوست داريم ديگران به ما احترام بگذارند، عزّت و آبروى ما را حفظ كنند، عذر ما
را بپذيرند و از خطاى ما چشم بپوشند و آن را براى كسى نگويند و رازهاى ما را فاش
نكنند؛ آيا ديگران، اينها را از ما نمىخواهند؟ پس نخستين اصل در رفتار- كه
مهمترين هم هست-، اين است: همانگونه با مردم رفتار كن، كه دوست دارى مردم با تو
رفتاركنند.[407]
بايد
دوست را برادرى بدانيم كه فقط همزاد ما نيست،[408]
بلكه برتر از اين، او خود ماست و ما وظيفه داريم در رفتار با او، خودمان را به جاى
او بگذاريم[409]. كه اگر چنين كرديم، عدالت
ورزيدهايم و لقب عادل، برازنده ماست.[410]
راهكار
دوم: خوش ... بودن
اگر
به گفتار و رفتار خود، عملًا پيشوند خوش را بيفزاييم، حتماً ارتباطهاى خوش و
سرزندهاى خواهيم داشت.
در
اولين لحظه ديدار و پيش از نزديك شدن دوست، بايد خوشرو باشيم. كليد گشودن دل دوست،
خوشرويى و لبخند است. چهره شكفته، پيام محبّت است و فرستادن موج دوستى. لب گشودن،
دل گشودن را به ارمغان مىآورد و خود، اولين كار نيك در نخستين ثانيههاى ارتباط
است و در مقابل، ابروان گره خورده، بستن دريچه ارتباط.[411]
كار
زيباى ديگر، خوشگويى است، سخن گفتن بدون تحقير و مسخره كردن و سرزنش، سخن گفتن به
قصد زدودن اندوه و از ميان بردن بيم و در آغاز، سلام دادن.