اين مخالفتها، حتّى پس از وفات يونس نيز ادامه داشت؛[216]
چرا كه گروهى از شاگردان او كه به «يونسى» شهرت يافته بودند، مرّوج انديشههاى
استادشان بودند.
عبد
العزيز بن مهتدى- كه از اصحاب امام جواد (ع) بود-، نامهاى به آن حضرت، نوشت و نظر
ايشان را در باره يونس بن عبد الرحمان، جويا شد. امام به خطّ خويش، در پاسخ وى
نوشت: «يونس را دوست بدار و بر او رحمت فرست، هر چند كه مردم شهرت، با تو مخالفت
ورزند».[217]
5.
شيخ صدوق، محدّث سختكوش
شهر
قم در دوران غيبت صغرا، يعنى بخشى از قرن سوم و چهارم هجرى، مركز علمى جهان تشيع
بود و دانشجويان علوم اسلامى، از هر سو براى تحصيل به اين شهر، سفر مىكردند. يكى
از عالمان مشهور در اين شهر، پدر شيخ صدوق، على بن حسين بن بابويه قمى بود. او در
عصر خودش، بزرگترين استاد حديث، فقيه و پيشواى دانشمندان قم بود، به گونهاى كه
او را «شيخ القميين» مىخواندند.
چگونگى
ولادت
على
بن حسين بن بابويه قمى، با حسين بن روح، سومين نايب خاصّ امام زمان (ع)- در ارتباط
بود، لذا گاه به عراق مىرفت و مسائلى را از او مىپرسيد و گاهى نيز با نگارش
نامه، ارتباط علمى خود را با حسين بن روح، تداوم مىبخشيد.[218]
اين دانشمند شيعه، بسيار علاقهمند بود تا فرزندى عالم داشته باشد كه در ترويج
مكتب اهل بيت (عليهم السلام) كوشا باشد. از اين رو، به نايب امام زمان (ع) نامه
نوشت و از او خواست كه نامهاش را به امام (ع) برساند.
على
بن حسين، در آن نامه، از امام (ع) خواسته بود تا براى فرزنددار شدن او، دعا كند.
وى مىدانست كه اگر امام (ع) براى او دعا كند، بهيقين دعاى آن حضرت، مستجاب شده،
فرزندى درستكار و مؤمن برايش به دنيا خواهد آمد.