نام کتاب : الگوى اسلامى شادكامى با رويكرد روان شناسى مثبت گرا نویسنده : پسنديده، عباس جلد : 1 صفحه : 56
سازد. ابن فارس، از واژههاى تثاقل و قعود استفاده نموده و كَسِل را
به سنگينى نسبت به انجام دادن يك كار و نشستن و دست كشيدن از آغاز كار يا به انجام
نرساندن كار، تعريف نموده است.[195] ابن منظور، خليل فراهيدى و
طريحى نيز آن را به سنگينى نسبت به امورى كه كوتاهى در آنها شايسته نيست، تعريف
كردهاند.[196] ابن قتيبه، كَسِل را با واژه
فَتَر به معنى سستى، معنا كرده است.[197]
كاربردها
واژه
نشاط و مشتقّات آن، كاربردهاى مختلفى دارند كه همگى بر اساس جوهر معنايىاى است كه
بيان شد. در ادامه به مهمترين اين موارد مىپردازيم. ابن منظور، معتقد است كه
وقتى واژه «نشط» در باره مكان به كار رود، به معناى خارج شدن از آن و همچنين حركت
از سرزمينى به سرزمين ديگر خواهد بود.[198]
خليل نيز بيان مىكند كه وقتى اين واژه در باره راه (طريق) يا مسئلههاى زندگى به
كار رود، به معناى خروج از راه به اين سو يا آن سو است[199]
كه ريشه در همان حركت دارد. از اين رو، عربها، واژه «ناشط» را براى گاو وحشىاى
كه از سرزمينى به سرزمين ديگر حركت مىكند، استفاده مىنمايد[200]
كه نشانه فعّال بودن آن است و يا به شترى كه با شدّت حركت مىكند، «نشطت الناقة فى
سيرها» مىگويند[201] كه به دليل پُرتحرّكى آن است.
بر همين اساس، راغب در تفسير لغوى آيه (وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً)،[202]
آن را به ستارگانى كه از مشرق به مغرب و يا از مغرب به مشرق در حركت اند، تفسير
مىكند و يا مراد از آن را فرشتگانى مىداند كه روح را قبض مىكنند.[203]
همچنين به چارپاى چاق، «نشط الدابة» مىگويند.[204]
چاق شدن مىتواند نشانه سرزندگى و سرخوشى باشد. نيز براى قومى كه چارپايان سرزنده
داشته باشند، عبارت «انشط القوم» به كار مىرود.[205]
[195]. الكاف والسين واللام
اصل صحيح، وهو التثاقل عن الشىء والقعود عن اتمامه او عنه ... والاكسال: ان يخالط
الرجل اهله ولا ينزل ... وامرأة مكسال: لا تكاد تبرح بيتها( معجم مقاييس اللغة، ص
859). نيز، ر. ك: الصحاح، ج 5، ص 1810.
[196]. الكسل: التثاقل عما لا
ينبغى ان يتثاقل عنه( لسان العرب، ج 11، ص 587؛ العين، ص 310).
[203]. قيل اراد بها النجوم
الخارجات من المشرق الى المغرببسير الفلك، او السائرات من المشرق الى مغرب بسير
انفسها من قولهم ثور ناشط خارج من ارض الى ارض، وقيل الملائكة تنشط ارواح الناس اى
تنزع( مفردات الفاظ القرآن، ص 493).