جهاد كرد تا اينكه در «بئر مَعونه» در
حالي به شهادت رسيد كه رسول خدا از او راضي بود ، و به
بهشت درآمد .[126]
وی در دوران خلافت ابوبکر نيز
چنين موضع گيری هايی داشت ؛ گروهي از مؤلّفة المسلمين[127] پيش ابوبكر آمدند و سهمشان را خواستند .
ابوبكر سهم آنها را نوشت و به دستشان داد . پيش عُمَر رفتند ، نوشته ابوبكر را به او نشان دادند تا سهم آنها را پرداخت كند ، عمر خروشيد و در آن تُف انداخت و نامه را سوي آنها پرت كرد . . .
آنان نزد ابوبكر بازگشتند و گفتند : تو خليفهای يا عُمَر؟! ابوبكر پاسخ داد : اگر
خدا بخواهد او خليفه است .[128]
در دورانِ خلافتش بارها در امور مختلف
عجولانه تصميم قطعی گرفت ؛ نصر بن حجّاج را تبعيد كرد بدان جهت كه زني او را صدا زده بود ،[129] طلاق سه بار [در يك مجلس] را قانونی كرد ،[130] میخواست طلاي خانه خدا را برگيرد اما به جهت اعتراض صحابه ، از اين كار منصرف شد ،[131] و
با وجود اين نگرش در روش عُمَر ، نمیتوان باور داشت كه او براي احتياط ، از
تدوين حديث منع كرد ؛ زيرا وجود شتاب زدگي و خودرأيیهای وی باحواسْ جمعی و احتياط ، همخواني ندارد .
[126]. طبقات ابن سعد 4: 137 (و
به نقل از آن در الخصائص الكبري 2: 26؛ و المنتظم 3: 209).
[127]. مقصود كافرانیاند كه برای گرايش به
اسلام، از بيت المال سهمی به آنان داده میشد (م).
[128]. بنگريد به، فضائل
الصحابه (ابن حنبل) 1: 292؛ روح المعاني 10: 123؛ الاكتفاء بما تضمّنه من
مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء 3: 90؛ كنز العمّال 3: 914، حديث 9151؛ تاريخ دمشق 9:
196، ترجمه 797.
[129]. طبقات ابن سعد 3: 285؛
الاستيعاب 1: 326؛ الاصابه 6: 485، ترجمه 8845؛ المبسوط (سرخسي) 9: 5.
[130]. صحيح مسلم
2: 1099، حديث 1472؛ مستدرك حاکم 2: 214، حديث 2792 ـ 2793؛ مسند احمد 1: 314،
حديث 2877؛ سنن بيهقي 7: 336، حديث 14749 ـ 14751.
[131]. الأحكام
(ابن حزم) 2: 152 (و جلد 6، ص249)؛ فتح الباري 3: 456 ـ 458؛ سنن ابي داود 2: 315، حديث 2031؛ سنن ابن
ماجه 2: 1040، حديث 3116؛ سنن بيهقي 5: 159، حديث 9511.