استوار سازي آن با كتابت و تدوين ، تحقق نپذيرد ؟[110]
درباره اين ديدگاه ، دو نكته را يادآور میشويم :
اول : اين
توجيه وقتي است كه بپذيريم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تدوين حديث را ممنوع ساخت ، ليكن خواهد آمد كه اين نهي شرعي نيست ، و
آنچه از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در اين زمينه روايت شده است ، صحيح نمیباشد ، بلكه احاديث نهي ، در شرايط سياسی و پيش فرضهايی از سوي اشخاص معيني صورت
گرفت ؛ كساني كه میخواستند نقل حديث و تدوين آن به فضاي باز و گسترده
راه نيابد .
دوم : اگر
درستي اين نظريه را بپذيريم ، لازمهاش آن است كه كتابت حديث حرام باشد . اين
در حالي است كه مقصود از كراهتِ اعتماد بر كتابت ، حرمت
نمیباشد ، بلكه بیرغبتی به آن است ، و
اگر حرام میبود ، بعضي از صحابه آن را نمینوشتند ؛ به
همين جهت هنگامي كه آن را حفظ میكردند محوش میساختند (چنان كه از
قاضي عياض اين سخن نقل شده است) .[111]
قائل شدن به منعِ تدوين حديث با انگيزه
محافظت بر آن ، نوعي تناقض گويي است . چگونه میتوان تصوّر كرد كه معلّم شاگردانش را به فراگيري علم و
دانش فراخواند و آنان را به صيانتِ محفوظاتشان از فراموشي برانگيزاند ، آن گاه سفارش كند كه آموختههایشان را ننويسند و تدريس نكنند؟!
آيا صيانت علم و نگه داري آن با كتابت و تدوين ، از حفظ و به خاطرسپاري آن بهتر و سزاوارتر نمیباشد؟!
اگر اين سخن را به ياد آوريم كه «نوشتهها
ماندگارند و حفظ شدهها نا ماندگار» پس چرا حافظان بر حفظ حديث و تجويز آن و به اين قول كه منع
[111]. از آنها است: عاصم بن
ضمره (بنگريد به، المحدّث الفاضل 1: 382) و خالد الحذّاء (بنگريد به، تقييد العلم:
59) و عُبَيده (بنگريد به، جامع بيان العلم 1: 166).