اخذ سنّت فرا میخواندند ، از رأي باز میداشتند و به لزوم تدوين سنّت تصريح میكردند
با تأكيد بر اينكه «قرآن» ناقص نمیباشد و بيان هر چيزي در آن هست . اينان «سنّت» را نقل میکردند ،
هرچند شمشير بُرّان بر گردنهاشان نهاده میشد .[812]
امّا آنان كه به اجتهاد و رأي فرا
میخواندند ، با تدوينِ سنّت مخالفت میورزيدند و بابِ رأي را در هر چيزي
میگشودند .
اجتهاد ، نمادی برای خلافت
كساني كه به پذيرش آرای ابوبكر و
عمر (حتّي در صورت مخالفت آنها با نصوص) معتقد بودند ،
آوردن حديث زياد از پيامبر را نمیپسنديدند و تدوين را بر نمیتافتند .
با مراجعه به قرارهاي روز شورا و سبب
ترجيح «جناح ابن عوف» توسط عمر ، و الزام همگان به تن
دادن به تصميم وی ، میتوان دريافت كه اين وقايع از يك حقيقت سياسي خبر میدهد
كه درباره آن ، دكتر ابراهيم بيضون چنين میگويد :
از سوی ديگر ، مطرح
شدن ناگهاني عبدالرَّحمان بن عوف بعد از حادثه ترور عمر و به صحنه آمدنش در وقت مناسب در
كنار عُمَر (چراكه عمر پس از آنكه كارد به شكمش خورد ، از عبدالرَّحمان
خواست كه امام جماعت شود) نيز جاي مناقشه دارد ؛ اين
صحابي اشراف زاده ـ بعد از آنكه در حاشيه میزيست ـ ناگهان در متن حوادث
قرار گرفت تا نقش اول را در تعيين خليفه بازي كند .[813]
پیداست كه در پشت پرده بعضي
از اصول (مثل اجرايی کردن قانونهای دوران ابوبکر و عمر) كه امروزه
جزو شريعت شده است ، مسائل سياسي قرار
[812]. مانند ابوذر؛ بنگرید
به، صحيح بخاري 1: 37، حديث 67؛ سنن دارمي 1: 146، حديث 545؛ حجيّة السنّة 3: 464.
[813]. ملامح التيّارات السياسيّة في القرن الأوّل الهجري:
103.