بنابراين «اجتهاد» پوششي بود كه سَلَف
به آن پناه جُست و هم زمان توجيهي براي خَلَف شد درباره آنچه سَلَف كردند!
اگر به اَبواب مصالح مرسله بنگريم درمييابيم
كه آنها براي تصحيح افعال صحابه تدوين يافتهاند . درباره جانشين كردن ابوبكر عمر را به جاي خود (با اينكه میگويند
پيامبر كسي را براي جانشيني تعيين نكرد) به اين توجيه دست میيازند كه :
وي براي مصلحت مسلمانان و حفظ وحدتِ كلمه
آنها ، اين كار را كرد .[530]
نيز درباره قرآن سوزي عثمان
میگويند :
مي خواست
اختلافات از ميان برود و مردم پيرو يك قرآن باشند .[531]
پس قائل شدن به مصالح مرسله ، براي تصحيح افعال و فتاواي صحابه بود . با
نگاه به اصول فقه اهل سنّت ، میتوان دريافت كه «مصالح مرسله» از اصول ذاتي در فقه آنها نيست
و تنها «مالك» است كه آن را به عنوان اصلي مستقل میشمارد .
آنان مصالح را به مُلغا (باطل و بي اعتبار) و مُرسَل و مُعتبر ؛ و مصالحِ معتبر را ، به ضروري ، و مورد نياز ـ اما غير ضروری ـ و مورد پسند تقسيم میكنند ، و بر هريك فروع و احكامي را مترتّب میسازند .
[530]. تاريخ طبري 2: 353؛
طبقات ابن سعد 3: 200؛ المنتظم 4: 126.
[531]. الكامل في التاريخ 3:
8-7 ؛ التمهيد والبيان 1: 63-62؛ البداية والنهاية 7: 218.