عمر آن گاه كه مصلحت اقتضا میكرد ، قرآن و سنّت را كنار مینهاد . در
حالي كه قرآن براي «مؤلّفة قلوبهم» در زكات بهرهای
قرار داد و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آن را میپرداخت و
ابوبكر بدان ملتزم بود ، عمر كه آمد گفت : ما براي اينكه كسي به اسلام بگرود چيزي نمیپردازيم ، هركه خواهد ايمان آورد و هركه خواهد كفر ورزد .
وبا اينكه پيامبر و ابوبكر ، فروش اُمّ ولد را (كنيزاني كه از مولايشان حامله يا داراي فرزند بودند)
جايز میدانستند ، عُمَر بيعِ آنها را حرام ساخت .
و سه طلاق در يك مجلس ، به حكم سنّت و اجماع ، يك طلاق شمرده میشد . عُمَر كه آمد ، سنّت را ترك گفت و اجماع را درهم شكست .[508]
ابن قُدامه میگويد :
كتاب خدا و سنّت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پيش روي ماست ، خداي متعال ، «المؤلّفة قلوبهم» را در اَصنافي آورده است كه
برايشان سهمي از زكات میباشد ، و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود : «خدا
درباره آنها حكم كرد ، از اين رو زكات را هشت قسمت ساخت» .
و در اخبار مشهور آمده است كه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فراوان ، سهم آنان را میداد
و بر اين روش بود تا زماني كه از دنيا رفت .
ترك قرآن و سنّت ، جايز
نيست مگر با نَسخ ، و نَسْخ با احتمال ، ثابت نمیشود .
[508]. الديمقراطية أبداً: 155، طبعِ المطبعة العمومية،
دمشق.