عمر به شام آمد ،
دريافت كه مسلماني مردي ذمّي را به قتل رسانده است ،
خواست او را قصاص كند . زيد بن ثابت به او گفت : آيا برادر ديني ات را براي بنده ات قصاص میكني؟! عمر براي آن ذمّي ديه قرار داد .[411]
از
مكحول نقل شده كه :
عُبادة
بن صامت ، نَبَطیای[412] را صدا زد كه حيوانش را ـ كه سوي بيت المقدس میگريخت ـ نگه دارد ، آن مرد خودداري كرد . عباده او را زد ، سرش شكست . وي به عمر شكايت كرد . عمر عباده را فراخواند و پرسيد چرا اين كار را كردي؟
عباده پاسخ داد : به
او گفتم حيوانم را نگه دارد ، سرباز زد! من مردي تندخويم ، او را زدم!
عمر گفت : براي
قصاص خود را آماده کن .
زيد بن ثابت گفت : آيا
براي بنده ات ، برادرت را قصاص میكني؟!