تصريحات بعضي از صحابه كه در ذيل
میآيد ، اين مطلب را روشنتر میسازد .
1 - مُعاذ بن جبل
مردي
پيش عُمَر آمد و گفت : دو سال ، پيشِ زنم نبودم ، اكنون كه آمدهام او آبستن است!
عمر در سنگسار كردن آن زن با مردم مشورت
كرد ، مُعاذ بن جبل گفت : اگر او بايد سنگسار شود ، جنين شكمش كه بيگناه است! او را واگذار تا زايمان كند .
عمر زن را رها كرد تا اينكه پسري زاييد
كه دندانهای پيشينش نمايان بود [با اين نشانه] آن مرد ، شباهت كودك را به خود شناخت و گفت :
سوگند به پروردگار كعبه كه او پسرِ من است .
عمر گفت : مادر
روزگار عاجز است كه مثل مُعاذ را بزايد! اگر مُعاذ نبود عُمَر هلاك میشد .[409]
مرد
مسلماني سَر مردي از اهل ذمه را شكست ، عُمَر خواست او را قصاص كند ، مُعاذ گفت : میداني كه اين كار بايسته او نيست! در اين باره ، روايتي از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هست .
عمر براي شكستگي سر ، يك دينار به آن ذمي داد و او راضي شد.[410]
[409]. سنن دارقطني 3: 222،
حديث 281؛ سُنَن بيهقي 7: 443، حديث 15335؛ مُصَنَّف عبدالرزّاق 7: 354، حديث 13454؛ مصنّف ابن ابي شيبه 5: 543، حديث
28812؛ سير اعلام النبلاء 1: 452؛ تهذيب الكمال 28: 111.
[410]. مصنّف عبدالرزّاق 10:
100، حديث 18511؛ كنز العمّال 15: 97، حديث 40243.