ايمان [درست و كامل و يقيني] نخواهند آورد مگر
اينكه در اختلافات خود تو را به داوری طلبند ، و سپس از
داوری تو ، در دل خود احساس
ناراحتی نکنند و سراپا تسليم باشند.
إِنَّما کانَ قَولَ المؤمِنينَ إذا دُعُوا
إلیَ اللهِ وَرَسولهِ بَينَهُم أن يَقولُوا سَمِعنا وأطَعْنَا وأولئکَ هُمُ
المُفلِحُون
؛[259] مؤمنان
اين گونهاند كه چون سوي خدا و رسول فرايشان خوانند كه پيامبر ميانشان حكم كند ، بگويند : گوش بفرمانيم ؛ ايناناند كه
رستگارند .
وَمَا کانَ لِمؤمِنٍ وَلاَ مؤمِنَةٍ إذا
قَضَی اللهُ وَرَسُولُهُ أمراً أن يَکُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن أمرِهِم
وَمَن يَعصِ اللهَ وَرَسولَهُ فَقَد ضلَّ ضَلالاً مُّبيناً ؛[260] هنگامي كه خدا و
رسول در ماجرایی حكم كند ، مؤمن را نسزد كه
از پيش خود نظر دهد ؛ و هركه خدا و
پيامبرش را عصيان ورزد در گمراهي آشكار است .
و ديگر آيات.
ج) در
تنظيم آداب فردي و اجتماعي جايي براي اعمالِ آراي شخصي نبود ؛ زيرا
شريعت اسلام كامل به شمار میآمد و همه احكام در قرآن وجود داشت ، نياز و نقصاني حس نمیشد تا به مُكمّل شريعت احتياج باشد ،
شريعت ،
خودش ،
کامل و تامّ بود ؛
خداي متعال میفرمايد : وَنَزَّلنَا
عَلَيکَ الکِتابَ تِبياناً لِکُلِّ شَيء ؛[261] ما
اين كتاب را كه بيانگر هر چيزي است بر تو فرو فرستاديم .
ويژگی اين دسته ، فرمان بری کامل آنان از سخنانی بود که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم صدور میيافت و در
برابر بيانِ الهي ، رأي و نظر [اشخاص] نزدشان هيچ اعتباري نداشت .
افزون بر اين ، آدميان معصوم نيستند ، امكان دارد خطا كنند ، سهو در كلامشان رخ دهد ، و دچار فراموشي شوند .