از عواملی که به تحقّق این هدف- علاوه بر اصل «استتار» و «غافلگیری»- کمک شایانی کرد، این بود که عباس عموی پیامبر به عنوان خیرخواهی برای قریش به جانب مکه رفت و ابو سفیان را به اردوگاه اسلام آورد و سران قریش بدون ابو سفیان نمیتوانستند، تصمیم قاطعی بگیرند. هنگامی که او در برابر عظمت بیسابقه پیامبر اسلام، سر تسلیم فرود آورد و ابراز ایمان کرد، پیامبر خواست از وجود او برای ارعاب مشرکان، حد اکثر استفاده را بکند. از اینرو دستور داد عباس، ابو سفیان را در تنگنای دره بازداشت کند تا واحدهای ارتش نوبنیاد اسلام، با تجهیزات و ساز و برگ خود، در برابر او سان روند و او در روز روشن از قدرت نظامی اسلام آگاه گردد و پس از بازگشت به مکه، مردم را از قدرت ارتش اسلام بترساند و آنها را از فکر مقاومت بازدارد. برخی از واحدهای ارتش اسلام به قرار زیر بود: 1. هنگ هزار نفری از تیره بنی سلیم به فرماندهی «خالد بن ولید» که دارای دو پرچم بودند: یکی در دست «عباس مرداس» و دیگری در دست «مقداد». 2. دو گردان پانصد نفری به فرماندهی «زبیر عوام» که پرچم سیاهی در دست داشت و بیشتر نفرات هر دو گردان را مهاجران تشکیل میدادند. 3. یک گردان سیصد نفری از تیره «بنی غفار» به فرماندهی «ابو ذر غفاری» که پرچم در دست وی بود. 4. یک گردان چهارصد نفری از تیره «بنی اسلم» به فرماندهی «یزید بن الخصیب» که پرچم در دست وی بود. 5. دو گردان پانصد نفری از «بنی کعب» به فرماندهی «بشر بن سفیان» که پرچم را نیز در دست داشت. 6. هنگ هزار نفری از تیره «مزینه» که دارای سه پرچم بودند: پرچمها در دست «نعمان بن مقرن»، «بلال بن الحارث» و «عبد اللّه عمرو» بود. 7. هنگ هشتصد نفری از تیره «جهینه» با چهار پرچم که در دست «معبد بن خالد»،