صلح عمومی در نقاط عربستان بود، پایان پذیرفت. طبق این قرارداد، طرفین نباید بر ضد یکدیگر قیام مسلحانه نمایند و یا همپیمانان خود را بر ضد همپیمان طرف مقابل، تحریک کنند. دو سال از آغاز این قرارداد گذشت، طرفین در صلح و رفاه و امنیت به سر میبردند؛ تا آنجا که مسلمانان در سال بعد با کمال آزادی، به زیارت خانه خدا رفته و مراسم مذهبی و وظایف اسلامی خود را در برابر دیدگان هزاران دشمن بتپرست انجام دادند. پیامبر در ماه «جمادی الاولی» سال هشتم، یک هنگ سه هزار نفری را به فرماندهی سه تن از افسران ارشد اسلام، به کرانههای شام برای سرکوبی عمّال روم- که مبلغان بیپناه اسلام را ناجوانمردانه کشته بودند- اعزام کرد. سپاه اسلام در این مأموریت جان به سلامت بردند و فقط سه افسر و بیش از چند سرباز کشته ندادند، ولی با پیروزی چشمگیری که از مجاهدان اسلام انتظار میرفت، بازنگشتند و عملیات آنها بیشتر به حالت «جنگ و گریز» شباهت داشت. انتشار این خبر در میان سران قریش، موجب جرأت و جسارت آنان گردید. آنان تصور کردند که نیروی نظامی اسلام به ضعف و ناتوانی گراییده و مسلمانان روح سلحشوری و سربازی را از دست دادهاند. از اینرو، تصمیم گرفتند که محیط صلح و آرامش را به هم بزنند. نخست در میان قبیله «بنو بکر» [1] اسلحه پخش کرده و آنان را تحریک کردند که شبانه به قبیله «خزاعه»- که با مسلمانان همپیمان بودند- حمله ببرند و گروهی را کشته و دستهای را اسیر سازند. حتی به این نیز اکتفا نکرده، دستهای از قریش شبانه در جنگ بر ضد «خزاعه» شرکت کردند و از این طریق پیمان «حدیبیه» را زیر پا نهاده، صلح و آرامش دوساله را به نبرد و خونریزی تبدیل کردند. در نتیجه این حمله شبانه، گروهی از قبیله خزاعه که در بستر خواب آرمیده و یا در حالت عبادت بودند، کشته شده و دستهای اسیر گردیدند. عدهای نیز خانه و آشیانه را [1]. «بنو بکر بن عبد مناة بن کنانه» تیرهای از «کنانه» هستند.