سپس دستور حرکت صادر شد و خود پیامبر آنها را با گروهی از مسلمانان تا «ثنیة الوداع» مشایعت کرد، در آنجا مشایعت کنندگان سربازان را وداع کرده، به رسم سابق گفتند: دفع اللّه عنکم و ردّکم سالمین غانمین؛ خدا شرّ دشمن را از شما بازگرداند و صحیح و سالم و با غنایم جنگی بازگردید ولی ابن رواحه که معاون دوم و یا فرمانده سوم نیرو بود، در پاسخ آنان، این شعر را خواند: لکنّنی أسأل الرحمن مغفرةو ضربة ذات قرع تقذف الزبدا [1] - من از خدا آمرزش میخواهم و ضربههای شکننده که کفهای خون از آن بیرون بریزد. این جمله بیانگر اندازه قدرت ایمان و علاقه این فرمانده به شهادت در راه خدا است. در این حالت دیدند این فرمانده شجاع میگرید. علت گریه را پرسیدند. او چنین گفت: من هرگز علاقهای به دنیا ندارم، ولی شنیدم پیامبر اکرم آیه زیر را میخواند: وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا [2]؛ قضای حتمی الهی بر این است که همگی وارد دوزخ شوید و افراد صالح از آنجا به بهشت روانه شوند. آنگاه ورود من به دوزخ قطعی است، ولی سرانجام ورودم روشن نیست که پس از ورود چگونه خواهد بود. [3] اختلاف درباره فرمانده یکم
برخی از سیرهنویسان مینویسند: فرمانده اول زید بن حارثه، پسرخوانده پیامبر
[1]. و در شعر دوم چنین میگوید: حتی یقال إذا مرّوا علی جسدیأرشده اللّه من غاز و قد رشدا یعنی وقتی دیگران قبر و یا نعش به خون آغشته مرا ببینند، سربازی و جانبازی مرا تحسین نموده و در حق من دعا کنند. «بحار الانوار، ج 21، ص 60 و الطبقات الکبری، ج 2، ص 128». [2]. مریم (19) آیه 71. [3]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 374.