است که در آن روز نماز واجب نشده بود وگرنه ایمان مجرد از کردار، در زمینهای که عملی مانند نماز واجب شده بود، بیفایده خواهد بود. اما اینکه نامی از رسالت خود نبرد، زیرا اعتراف به یگانگی خدا به فرمان وی، اعتراف ضمنی به رسالتش است و در حقیقت گفتن این کلمه به دستور او دو گواهی در بردارد: اقرار به خدای یگانه و رسالت پیامبر اسلام. علاوه بر این، مورّخان کیفیت اسلام آوردن گروهی را مانند «طفیل بن عمرو دوسی» که چندی پیش از هجرت رخ داده است ذکر نمودهاند و پیامبر گرامی فقط به تعلیم شهادتین اکتفا فرمود و سخن از نماز به میان نیاورده است. این نوع قضایا حاکی از این است که تاریخ این حادثه- که در آن نماز واجب شده- چندی قبل از هجرت اتفاق افتاده است. کسانی که تصور کردهاند معراج پیش از سال دهم بعثت اتفاق افتاده، سخت در اشتباهند، زیرا رسول گرامی از سالهای هشتم تا دهم در شعب محصور بود و وضع رقتبار مسلمانان ایجاب نمیکرد که تکلیف زایدی از قبیل نماز بر دوش آنها بگذارد. اما سالهای قبل از هشتم، علاوه بر فشار قریش که خود مانع از تحمیل تکلیف اضافی بود، افراد مسلمان کم و انگشت شمار بودند و در چنین لحظههایی که هنوز نور ایمان و اصول آن در دل گروه قابل ملاحظهای تمرکز نیافته بود، تکلیف فوق العادهای مانند نماز بسیار بعید به نظر میرسید. اینکه در بسیاری از روایات وارد شده که امیر مؤمنان، سه سال قبل از بعثت با پیامبر نماز خوانده و بعدا نیز ادامه داشت؛ منظور از آن این نمازهای محدود و مشروط و موقت نبوده، بلکه عبادت مخصوص و غیر محدود بوده است [1] و یا نمازهای مستحبّی و عبادتهای غیر واجب بوده است. [1]. برای تحقیق بیشتری درباره تاریخ وجوب وضوء و نماز و اذان به کافی، ج 3، ص 482- 489 چاپ جدید مراجعه کنید.