به ماتمش همه مردم چو جسم بی جانند
که روح قالب روحانیان دنیا بود
دریغ از آن که چه شب ها ز پرتو فضلش
چه ماه، مشعله افروز محفل ما بود
به هیچ چیز نبودش علاقه غیر از علم
تو گویی آن که برای همین مهیّا بود
نه منزلی نه انیسی، نه حبّ شهرت و جاه
به راستی که مسیحای دوره ما بود
اگر چه زندگیش همچه ناتوانان بود
به چاره سازی بیچارگان توانا بود
مگر که گمره کوری ز چه به راه آرد
به روز و شب همه در سیر چون مسیحا بود
به هر که بنگری اندر تلاش امروز است
تو گو که جمله سعیش برای فردا بود
چو ماه پرتو علمش به نیک و بد تابید
به فیض و بخشش، خورشیدِ عالم آرا بود
ندای ارجعی از حق شنید خندان رفت
که سال ها ز خدایش همین تمنّا بود
سفر نمود از این غم سرا و "فایض" گفت
جهان کند چه مر آن را که خلد مأوا بود
دو کم کن از عدد و گو برای تاریخش
که "آیتی ز خدا از برای دنیا بود"