تهران بودند كه حكومت را قبضه كنند. اينها حكومت را از خودشان مىدانند. اينها در كتابهايشان نوشتهاند، در مقالاتشان نوشتهاند: حكومت مال ماست؛ بايد ما يك سلطنت جديدى به وجود بياوريم؛ يك حكومت جديدى به وجود [بياوريم]؛ حكومت عدل. همينهايى كه يك همچو سوء نظرها و سوء نيتهايى را دارند، از دربار گرفته تا آن آخر مملكت، از اين اشخاص آنجا موجودند.
خطر نفوذ صهيونيسم و بهاييت
آقا بترسيد شما از اينها؛ يك جانورهايىاند اينها. در وزارتخانه موجود است؛ من انگشت رويش گذاشتم پيش يكى از وزرا، گفت نيست اين طور. بعد شاهد برايش فرستادم؛ شاهد برايش فرستادم كه با سند نوشته بود كه اين جورى است. الآن هم موجود است و من اسم كثيفش را نمىبرم. در وزارتخانه موجود است؛ در عرض مىكنم كه ارتش موجود است. خوب، اى ارتش محترم! توى دهن اينها بزن؛ تو مسلمانى. صاحب منصبان ارتش، خوب بسيارشان مردم خوبى هستند؛ با من هم گاهى رابطه دارند؛ يعنى رابطهاى كه پيغام مىدهند. اينها بعضىشان خوبند؛ خوب، جلو بگيرند از اينها؛ جلو بگيرند از يك اشخاصى كه با مذهبشان مخالفند؛ با تخت و تاجشان مخالفند؛ با مملكتشان مخالفند؛ با استقلالشان مخالفند؛ با اقتصادشان مخالفند. خوب، شما جلو بگيريد؛ برويد خواهش كنيد كه اينها را بيرون كنند؛ از بزرگترها خواهش كنيد
و اللَّه من خير شما را مىخواهم. من مىترسم يك روزى چشمهايتان را باز كنيد هستى شما را از بين ببرند اينها؛ من از اين مىترسم. يا بگذاريد ما آنها را از بين ببريم. من يك روز از بين مىبرم؛ من نمىخواهم تشنج بشود. شما كه ميل داريد آرامش باشد، خودتان از بين ببريد. اگر نبريد يك روزى مىبينيد كه يكجورى، يك ورق ديگر پيش مىآيد؛ يكوقت يك طور ديگر مىشود. آن وقت نه من مىتوانم جلويش را بگيرم نه شما مىتوانيد جلويش را بگيريد. اين اوضاعى است كه ما مواجه با آن هستيم؛ و مىبينيد و مىبينيم؛ و نمىدانم كه چه بكنيم، نمىدانم كه راه اصلاح چه است.