محو
در لغت به معنى زائل كردن و نيست گرداندن است و در اصطلاح، زوال اوصاف عادت است.
مراد
كسى يا چيزى كه مريد در طلب اوست و در اصطلاح، كسى است كه قوّت ولايت در او به مرتبه تكميل ناقصان رسيده باشد.
مراقبت
در لغت، پيوسته مواظب بودن است و در اصطلاح، آن است كه سالك دلوجان را از كارهاى ناپسند و پست برحذر دارد و مراقبت كند.
مرشد
ارشادكننده؛ در اصطلاح، مظهر عقل را «مرشد» و مظهر نفس را «دليل» گويند.
مروه
مكانى در مكّه، در نزديكى «صفا»، مراسمى كه بين صفا و مروه انجام مىگيرد و به صورت «هروله» است، «سعى» نام دارد.
مريد
كسى كه مطلب و مقصدى را اراده كرده؛ در اصطلاح اهل سلوك، مريد كسى است كه از اراده خويش مجرّد شده و از ما سوى اللّه بريده باشد.
مژه
اشاره به نيزه و پيكان و تيرى است كه از كرشمه و غمزه معشوق به سينه عاشق رسد و در اصطلاح، حجاب سالك در ولايت است.
مست
كسى است كه صفات درونى خويش را فرومىگيرد و مستغرق در سكر معرفت مىشود.
مستى
در اصطلاح، فروگرفتن عشق، صفات درونى و بيرونى را گويند.
مشاهده
ديدن و شهود كردن است و در اصطلاح، شهود تجلّى ذات را گويند.
مشتاق
كسى كه شوق به مطلبى دارد و در آن جهت، به نهايت عشق و شيفتگى رسيده است. نزد عارفان، كسى است كه شوق وافر به لقاى حق دارد.