در مدح ولى عصر «عج»
دوستان آمد بهار عيش و فصل كامرانى
مژده آورده گل و خواهد ز بلبُل مژدگانى
باد در گلشن فزون از حد نموده مُشكبيزى
ابر در بُستان بُرون از حد نموده دُرفشانى
برقْ رخشان در فضا چون نيزه سالار توران
رعدْنالان چون شه ايران، ز تير سيستانى
از وصول قطره باران به روى آب صافى
جلوهگر گشته طَبَقها پُر ز دُرهاى يمانى
دشت و صحرا گشته يكسر فرش از ديباى اخضر
مر درختان راست در بر جامههاى پرنيانى
گوييا گيتى چراغان است از گلهاى الوان
سوسن و نسرين و ياس و ياسمين و استكانى
هم منزّه طَرْف گلشن از شَميم اقْحوانى
هم مُعطّر ساحَت بُستان ز عطر ضيمرانى
ارغوان و رُزّ و گل، صحن چمن را كرده قصرى
فرش او سبز و فضايش زرد و سقفش ارغوانى