چه كنم؟
فرهادم و سوز عشق شيرين دارم
امّيد لقاء يار ديرين دارم
طاقت ز كفم رفت و ندانم چه كُنم
يادش همه شب در دل غمگين دارم
كوى دوست
گر بر سر كوى دوست راهى دارم
در سايه لطف او پناهى دارم
غم نيست- كه راه رفت و آمد باز است
طاعت اگرم نيست گناهى دارم