كعبه در زنجير
خار راه منى اى شيخ، ز گُلزار برو
از سر راه من اى رند تبهكار برو
تو و ارشاد من اى مُرشد بىرُشد و تباه!
از برِ روى من اى صوفى غدّار برو
اى گرفتار هواهاى خود اى ديرنشين
از صفِ شيفتگانِ رُخ دلدار برو
اى قلندرمنش اى باد به كف، خرقه به دوش
خرقه شرك تُهى كرده و بگُذار برو
خانه كعبه كه اكنون تو شدى خادم آن
اى دغل! خادمِ شيطانى از اين دار برو
زين كليساى كه در خدمت جبّاران است
عيسىِ مريم از آن خود شده بيزار برو
اى قلم بر كفِ نقّادِ تبهكارِ پليد
بنه اين خامه و مخلوق ميازار، برو