روى يار
اين رهروان عشق كُجا مىروند زار
ره را كناره نيست چرا مىنهند بار
هرجا روند جُز سر كوى نگار نيست
هرجا نهند بار همانجا بود نگار
ساغر نمىستانند از غير دست دوست
ساقى نمىشناسند از غير آن ديار
در عشق روى اوست همه شادى و سُرور
در هجر وصل اوست همه زارى و نزار
از نور روى اوست گُلستان شود چمن
در ياد سرو قامت او بشكفد بهار
ما را نصيب روى تو با اين حجاب نيست
بردار اين حجاب از آن روى گُلعذار