طريق عشق
فراق آمد و از ديدگان فروغ ربود
اگر جفا نكند يار، دوستيش چه سود؟
طلوع صُبح سعادت فرارسد كه شبش
يگانه يار به خلوت بداد اذنِ ورود
طبيب درد من آن گلرخ جفاپيشه
به روى من درى از خانقاه خود نگشود
از آن دمى كه دل از خويشتن فروبستم
طريق عشق، به بُتخانهام روانه نمود
به روز حشر كه خوبان روند در جنّت
ز عاشقان طريقت كسى نخواهد بود
اگر ز عارف سالك سخن بود روزى
يقين بدان كه نخواهد رسيد بر مقصود