از جمله تهافتهاي کتاب مقدس مسيحيان و يهوديان، تعارضهاي درونديني و
چالشهاي علم و دين داشت. با وجود اين، سريان اين رويکردها به مطلق اديان
به دلايل زير ناتمام است:
1. قبل از بحث از معناداري گزارههاي ديني، بايد به حجيت سندي
آنها پرداخت و ثابت کرد که متون ديني واقعاً از طرف خداوند متعال نازل
شدهاند؛ در حالي که اين فرايند نسبت به متون ديني غير اسلامي بيپاسخ
مانده است.
2. مباحث الفاظ در منطق و علم اصول و نيز مباني کلامي، چون حکمت و
صدق الهي و تعاليم و آموزههاي قرآني، از شناختاري بودن گزارههاي ديني
حکايت ميکند؛ زيرا وقتي کلامي از حکيمي صادر شود که در مقام بيان و
ارائهي مراد خود است، ظهور کلام بر شناختاري بودن آن دلالت دارد، مگر آن
که قرينهاي بر خلاف آن ارائه نمايد؛ و همچنان که در مباحث گذشته گفته شد،
در هر جملهاي که مشتمل بر دلالت تصوريه، تصديقيه، استعماليه و جدّيه
باشد، به اقتضاي اصل عقلايي، مراد متکلم بايد با معناي وضعي لفظ مطابقت
داشته باشد، مگر اين که قرينهاي بر خلاف آن بيابد؛ چون خداوند سبحان بر
عربي مبين بودن قرآن تصريح کرده است، پس بايد تابع قوانين و قواعد ادبيات
عرب باشد، و کلام عرب نيز به اخباري و انشايي، دلالت حقيقي و مجازي،
کنايهاي و استعارهاي منشعب شود. البته کارکرهاي گزارههاي ديني نيز قابل
پذيرش است.
3. نظريهي نمادين زبان دين، مستلزم نفي دين است؛ زيرا واژههاي
نمادين تغييرناپذيرند؛ به جاي لفظ خدا از الفاظ ديگري چون واجب الوجود
ميتوان استفاده کرد و در نهايت، به جاي دين ميتوان از نظام فلسفي مدد
گرفت و همان نماد و سمبل را به دست آورد؛ علاوه بر اين که نظريهي نمادين
توان اثبات رجحان يک سيستم نمادين بر سيستم ديگر را ندارد. [1]
4. برخي از فيلسوفان تحليل زباني، مانند آنتوني فلو، گزارههاي
تجربي را، به دليل ابطالپذيري تجربي، شناختاري و ناظر به واقع خواندهاند؛
در حالي که اگر کسي تئوري ابطالپذيري تجربي را نپذيرد، يا بايد در
شناختاري بودن گزارههاي تجربي نيز ترديد کند و يا گزارههاي ديني را هم
شناختاري بخواند.