پل تيليش، ويژگيهاي ذيل را براي گزارهي نمادين ذکر ميکند:
-دلالت داشتن بر ماوراي خود؛
- سهيم بودن نمادها در واقعيت مدلول؛ مانند شرکت داشتن پرچم در قدرت و عظمت ملتي که نمايانگر آن است؛
- نمادها سطوحي از واقعيت را نمايان ميسازند که جز از اين طريق حصولناپذيرند؛
- نمادها ابعاد و عناصري از روان انسان و اعمال ناشناختهي هستي ما را نمايان ميسازند؛
- نمادها به طور التفاتي به وجود نميآيند؛ بلکه از ضمير ناخودآگاه فردي يا جمعي رشد مييابند؛
- نمادها قابل ابداع نيستند؛ آنها زماني رشد ميکنند که موقعيت
براي آنها مهيا و آماده باشد و با تغيير موقعيت از ميان ميروند؛ براي
نمونه، شاه در مقطع خاصي از تاريخ رشد ميکند و در مقطع ديگري از ميان
ميرود؛
- نمادها قابل ترجمه به زبان حقيقي نيستند؛ اما ميتوانند راهي براي مکاشفه و مواجههي با خداوند باشند. [1]
پل تيليش، فقط گزارهي «خدا خود وجود است» را غير سمبليک ميداند.
عدهاي از فيلسوفان تحليل زباني، بحث از اثبات يا ابطال تجربي
مدعيات ديني را بيفايده دانسته، تحليل کارکردي را در عرصهي زبان دين
پذيرفتند.
ويتگنشتاين متاخر تلاش فراواني نمود تا کارکردهاي زبان ديني را
دريابد. وي در نهايت به مکتب فيدئيزم و ايمان گرايي گرايش يافت. بريث ويت
(1900م) نيز فيلسوف ديگر تحليل زباني است که همين طريق را مشي کرده و
کارکرد مدعيات ديني را شبيه کارکرد گزارههاي اخلاقي دانسته است.
فلسفهي تحليل زباني و رويکردهاي مختلف زبان دين، نقش موثري در
تحولات فکري و دينداري مغرب زمين، به ويژه در حل مشکلات و بحرانهاي ديني
مسيحيت،