فطرت، منشا حرکت و تکاپوي دايمي انسان به سوي کمال است. کششها و
گرايشهاي فطري بر خلاف کششهاي غريزي، ريشه در اندام جسمي ندارند و از
ويژگيهاي ثابت و اصيل روحياند. اين گرايشها آگاهانه نيستند و شکوفايي
استعدادهاي فطري، مشروط به برطرف کردن موانع آنها و قرار گرفتن در جهت
اصلي کمال است. بنابراين، گرايشهاي فطري قابل تربيت و پرورشاند. گاهي اين
گرايشها بر اثر عدم هدايت و پرورش صحيح، از مسير اصلي خود خارج ميگردند و
زمينه و وسيلهاي براي وسوسههاي شيطان ميشوند.
گرايش فطري حقيقتجوي و حقطلبي
حقگرايي فطري در وجود انسان عبارت است از يک نوع گرايش
ناخودآگاه و غير اکتسابي فطري نسبت به مبدا کمال مطلق که از عمق روان انسان
سرچشمه ميگيرد.
فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ
الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ
الدِّنُ الْقَيمُ وَلکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لاَيعْلَمُونَ[1]؛ به
يکتاپرستي روي آور (رويت را به سوي دين حنيف استوار دار) فطرتي است که
خداوند همه را بدان فطرت آفريده است و در آفرينش خدا تغييري نيست. اين است
دين پاک و پايدار، ولي بيشتر مردم (توجه ندارند و) نميدانند.
تجليات فطري در ناحيهي شناخت عقلي به لحاظ درک و تصديق مبدا کمال
وَ لَئِن سَاَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْاَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيقُولُنَّ اللهُ[2]؛و اگر از آنها بپرسي: چه کسي آسمانها و زمين را بيافريد و خورشيد و ماه را رام (و مسخّر) کرد، البته خواهند گفت: خدا.