اجمعون الّا ابليس [1]؛ پس آن گاه با آن، فرشتگان مقربش را آزمود تا
فروتنان از مستکبران جدا شوند؛ پس او – که به رازهايي نهاني داناست و بر
آنچه در ژرفاي قلبها ميگذرد آگاه است- فرمود: از خاک، انساني ميآفرينم و
چون موزونش ساختم و از روح خود در او دميدم همه بايد او را به سجده
درآييد؛ پس همهي فرشتگان، جملگي سجدهاش کردند، جز ابليس.
3. خلقت آدمي از روح الهي ثم نفخ فيها من روحه فمثلت (فتمثلت) انساناً ذا اذهان يجليها و فکر يتصرف بها[2]؛ و آنگاه از روح خود در او دميد؛ پس به صورت انساني درآمد؛ داراي
نيروي عقلي که وي را به تکاپو مياندازد و افکاري که با آن در موجودات تصرف
مينمايد.
4. آدمي آزمايشي مشکل براي فرشتگان ولو اراد
الله ان يخلق آدم من نور يخطف الابصار ضياؤه و يبهر العقول رواؤه و طيب
ياخذ الانفاس عرفه لفعل ولو فعل لظلت له الاعناق خاضعه و لخفت البلوي فيه
علي الملائکه [3]؛ و اگر خدا ميخواست که آدمي را از نوري بيافريند
که پرتوش چشمها را خيره کند و زيبايياش انديشهها را مات سازد و عطر
وجودش همه جا را پرکند، چنين ميکرد و اگر چنين ميکرد، همه با فروتني به
سجدهي او گردن مينهادند و آزمون بر فرشتگان ساده و آسان ميشد.
5. آخرت اقامتگاه مناسب انسان و اعلم يا بني انک انّما خلقت للاخره لا للدنيا[4]؛ بدان که بيگمان تو براي آخرت آفريده شدهاي، نه براي دنيا.
الا و ان هذه الدنيا التي اصبحتم تتمنونها و ترغبون فيها
و اصبحت تغضبکم و ترضيکم، ليست بدارکم و لا منزلکم الذي خلقتم له و لا
الذي دعيتم اليه و الا و انها ليست بباقيه لکم و لاتبقون عليها[5]؛
آگاه باشيد اين دنيا که شما نسبت به زرق و برق آن اين همه علاقهمند و به
آن آرزومنديد و آن نيز گاهي شما را خشنود و گاهي به خشم ميآورد خانه و
منزلي نيست که به سوي آن دعوت شده باشيد. هشيار باشيد نه دنياي شما باقي
ميماند و نه شما در