در عملکردِ نظام اجتماعي به حاشيه رانده ميشود و کارکردهاي اساسي در
جامعه با خارج شدن از زير نفوذ و نظارت عواملي که اختصاصاً به امر ماوراي
طبيعي عنايت دارند، عقلاني ميگردد. [1]
در معناي متعارف، دنياگرايي، دين را از جامعهي نوين بيرون
نميداند، بلکه مذهبي را پر و بال ميدهد که کارکردهاي عمدهاي براي سراسر
جامعه ندارد. رابطهي نزديک ميان جوامع دنيوي و برخي از انواع اعتقادات
مذهبي- فرقهاي، از گرايش به جداسازي عميقترين انگيزشها و والاترين
ارزشهاي فردي از حوزههاي کنش سياسي و اقتصادي سرچشمه ميگيرد. [2]
خلاصهي سخن آن که رواج سکولاريزاسيون، به تمايز نهادهاي اجتماعي و
فعاليت تشکيلات انساني در حوزههاي اقتصاد، اخلاق، آموزش و پرورش و غيره
از مفروضات ديني و پيشفرضهاي ماوراي طبيعي انجاميد و به جداسازي دين و
دنيا شناخته شد و دين تنها به نهادهاي خصوصي و فردي، يعني فقط ارتباط انسان
با ماوراي طبيعت اختصاص يافت.
3. ويژگي سکولاريسم
برخي از نويسندگان ويژگيهاي سکولاريسم را بدين شرح بيان ميکنند:
«سکولاريسم، نظامي عقلاني است که روابط بين افراد، گروهها و
موسسات را با دولت بر اساس مبادي و قوانين عمومي، که متضمّن تساوي افراد
جامعه در قبال آن است، تنظيم ميکند و مهمترين شاخصههاي آن عبارتاند از:
1. جدايي دين از دولت؛
2. طرد قومگرايي و طايفهگري سياسي؛
3. برقراري مساوات بين افراد ملت، عليرغم اختلاف ديني محاکم مدني عمومي؛
4. تساوي بين زن و مرد در قانون و احوال شخصي و اين که فرد بر اساس قوانين ديني يا مدني يا هر دو ميتواند ازدواج کند؛