برهان امکان و وجوب بر تحليل امکان ذاتي ماهيات استوار است و
بوعلي رحمه الله براي نخستين مرتبه آن را در نمط چهارم اشارات ذکر کرده ، و
برهان صدّيقين ناميده است[2]. خصيصه اصلي برهان در اين است که به واقعيتي
خاص نظير حرکت ، نظم ، حدوث و مانند آن اعتماد نداشته و از نظر به نسبتي که
ذات اشيا با واقعيت و هستي دارند ، استفاده مي کند .
اين برهان از طريق آثار ابن رشد و به وسيله متکلم مسيحي « توماس
آکوئيناس » ، در قرون وسطى وارد انديشه غرب مي شود و از آن پس در فلسفه
جديد غرب مورد نقد قرار مي گيرد .
علاوه بر نقدهايي که در فلسفه جديد غرب بر برهان امکان و وجوب وارد
شده ، برخي نقدهاي ديگر نيز در تاريخ فلسفه اسلامي بر آن وارد شده که اينک
به طرح طرد اين اشکالات پرداخته مي شود .
اشکال هايي که در فلسفه اسلامي بر برهان امکان و وجوب وارد شده ،
متوجه برخي تقريرهاي برهان است و بر اصل برهان به تقريري که گذشت ، وارد
نيست . در برخي تقريرهاي برهان مزبور از استحاله دور و تسلسل استفاده نشده و
سلسله ممکنات به عنوان يک مجموع واحد در نظر گرفته شده و اين تقرير از اين
جهت توسط خواجه نصير الدين طوسي مورد نقد واقع شده است که مجموع ممکنات يک
مفهوم ذهني بوده و در خارج واقعيتي زايد بر سلسله متشکل از آحاد ندارد ؛
به بيان