ضربت بر سر مطهر على بن ابيطالب اثر كرد , عده اى از اصحاب آمدند و ديدند
صداى گريه از درون خانه به گوش مى رسد . اينها هم بى تابى و گريه كردند حسن بن
على عليه السلام از خانه بيرون آمدند و فرمودند : چه خبر است . اصحاب و شاگردان
گفتند : ما صداى گريه را از درون خانه شنيديم و نتوانستيم تحمل بكنيم , مشتاق
زيارت مولائيم . فرمود : حضرت در حالتى نيست كه شما بتوانيد با او ملاقات
كنيد , برويد . اصبغ بن نباته مى گويد وقتى حسن بن على عليه السلام دستور داد
برويد زيرا امام ملاقاتى ندارد , همه رفتند , اما من ماندم . صداى گريه از درون
خانه حضرت بلند شد و من هم گريه كردم . باز حسن بن على عليه السلام از منزل
بيرون آمده و فرمود : مگر نگفتم برويد . اصبغ مى گويد : من عرض كردم دستور
داديد ولى والله يا بن رسول الله ماتتابعنى نفسى . قسم بخدا نمى توانم بروم ,
قلبم اين جا است , نه پايم براى رفتن آماده است و نه قلبم مقاومت مى كند ,
بايد على بن ابيطالب را ببينم و امام را زيارت كنم . امام حسن فرمود : پس
صبر كن تا من بروم ببينيم اجازه مى دهند يا خير . اصبغ بن نباته مى گويد من چند
لحظه صبر كردم , حسن بن على عليه السلام رفتند از درون اجازه گرفتند و به من
فرمودند : بيا . من رفتم . وقتى وارد شدم ديدم على بن ابيطالب سلام الله عليه
يك پارچه زردى را به سر مباركشان بسته اند و خون هم مرتب از سر ريخته و رخسار
شريفشان هم زرد شده است كه من نتوانستم بين آن پارچه با رنگ مبارك صورتشان
فرق بگذارم : من نمى دانم آن پارچه زرد , زردتر است يا صورت مبارك حضرت .
آنگاه من خودم را به دامان حضرت انداختم و بوسيدم و گريه كردم . حضرت به من
فرمود :
لا تبك يا اصبغ فانها والله الجنة .
اصبغ گريه نكن , قسم بخدا من به بهشت مى روم . اين سخن همانا كلام اهل يقين است
. در دعاى كميل ملاحظه مى كنيد كه چه جور حضرت دستور مى دهند ناله كنيد , گريه
كنيد , ضجه كنيد . خدايا اگر مرا به جهنم ببرى چه مى كنم :
صبرت على حر نارك فكيف اصبر عن النظر الى كرامتك
. آن نردبان يقين است . خلاصه آنكه فرمود( : والله من به بهشت مى روم)