اساس غريزه و خواهش طبيعى به پستان مادر علاقه دارد , اما من با خواهش عقل به
شهادت علاقه مندم . كودك هر چه سنش بالا مى آيد علاقه اش به پستان مادر كم مى شود
و من هر چه سنم بيشتر مى شود علاقه ام به شهادت بيشتر مى شود . من از مرگ هراسى
ندارم :
ما فجانى من الموت وارد كرهته [9] . يك امر مكروهى به من روى نياورده است , يك چيزى طلوع نكرده است كه
ناشناس باشد . اگر مرگ از كرانه شرق طلوع كرد من ستاره مرگ را مى شناسم ,
براى من معروف است , منكر و ناشناس نيست , چهره مرگ براى من شناخته شده
است . جريان من و مرگ مثل جريان انسان تشنه اى است كه بعد از تلاش و كوشش
به سرچشمه رسيده است . انسانى كه به سرچشمه مى رسد عطشش را با آن چشمه هاى زلال
برطرف مى كند . مرگ مرا به سرچشمه حيات رسانده است و مى رساند . من با مرگ
گمشده ام را پيدا مى كنم . يك مهمان عزيزى كه مدتها ميزبان و مهماندار به
انتظار او بود , اگر وارد مهمانسرا بشود به او خوش مى گذرد . فرمود مهماندار من
از مدتها قبل به انتظار من بود و من هم مهمان او هستم كه وارد مهمانسراى مرگ
مى شوم , مقصودم را مى يابم . چيزى از من كم نمى شود چيزى را از دست نمى دهم :
و ما عند الله خير و ابقى [10] .
در كنار بستر بيمارى اميرالمؤمنين سلام الله عليه به ام كلثوم فرمود : اگر
مى ديدى آنچه را كه من مى ديدم , گريه نمى كردى . عرض كرد شما چه مى بينى ؟ فرمود
: مى بينم كه صفوف ملائكه و انبياء عظام عليهم السلام همه منتظرند كه من بروم .
همه صف بسته اند براى استقبال از من , اين كه گريه ندارد . [11]
سخنى را هم كه حسين بن على سلام الله عليه در سفر تاريخى كربلاء دارند همين
مضمون را مى فرمايد : ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى
[9] . .
و لا طالع انكرته و ما كنت الا كقارب ورد و طالب وجد و ما عند الله خير
للابرار
, نهج البلاغه , كتاب 23 .