خدائى را كه با چشم جان و باطن نبينم , عبادت كنم . درجات ابتدائى آن است كه
ببيند چه مى خواهد . آيا خدا را براى خود مى طلبد يا خود را براى خدا مى خواهد ؟
خدا را عبادت مى كند كه خدا وسيله رفاه او را فراهم بكند و خدا و عبادت او را
وسيله قرار مى دهد كه به بهشت برود و متنعم بشود يا خود و عبادتش را براى رضاى
خدا مى طلبد و دوست دارد ؟
اين كه در خطبه شعبانيه از رسول خدا عليه آلاف التحية و الثناء رسيده است كه
خدا را با نيت هاى صادق و قلب طاهر بخوانيد , قلب طاهر را امام ششم تبيين
فرمود كه آن قلبى است كه در آن خاطره اى غير از خاطرة الله نباشد . و همين
معنا نيز از امام صادق عليه السلام در تبيين اين آيه كريمه نقل شده است , فرمود
:
خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا [1] مرگ و زندگى هر دو وسيله آزمايش اند تا روشن بشود كه كداميك از شما از
نظر اعمال احسن از ديگران هستيد(
عملا
) نه اين به معناست كه كداميك از شما بيش از ديگران عبادت مى كنيد . سخن از
كميت نيست . سخن اين نيست كه معلوم شود كه چه كسى بيش از ديگران عبادت كرده
است : قال :
ليس يعنى اكثركم عملا , و لكن اصوبكم عملا و انما الاصابة خشية الله و النية
الصادقة ثم قال : العمل الخالص الذى لا تريد ان يمدحك عليه احد الا الله عزوجل
و النية افضل من العمل
[2] . آفرينش مرگ و زندگى براى آن است كه روشن بشود كه چه كسى از ديگرى
عملش اصوب [3] است , يعنى به صواب و مصلحت نزديك تر است .
فرمود كسى اهل صواب و حقيقت است كه بيشتر از خدا هراسناك و داراى قلب
خالص باشد . عمل خالص آن است كه منظور انسان در عمل اين نباشد كه كسى از او
تعريف بكند . نگويند كه از ما تشكرى نكردند . حيف است انسان عمل عبادى خالصى
انجام بدهد و از ديگران توقع تشكر داشته باشد . حيف