آنچه كه بعنوان يك اصل مشترك در تمام عبادات مطرح است , آن است كه انسان
وقتى به سر عبادت مى رسد كه معبود را مشاهده كند . سر يعنى باطن , باطن پرستش
معبود مشاهده معبود است . انسان براى اين كه بفهمد از نظر عبادت فقط احكام و
آداب را رعايت مى كند يا از احكام و آداب عبادات گذشته به اسرار عبادات هم
رسيده است , يا خير , ببيند معبود را مشاهده مى كند يا نه . براى اين كه انسان
بفهمد معبود را مشاهده كرد يا نه راه دارد . چون مشاهده معبود درجاتى دارد . آن
درجات ابتدائى را انسان مى تواند محاسبه كند . درجات نهائى مشاهده معبود ,
حساب را از دست انسان مى گيرد . انسان وقتى به آن مرحله رسيد ديگر حساب و
كتابى در اختيار او نيست . درجات ابتدائى مشاهده معبود آن است كه انسان سرى
به قلبش بزند و تامل در قلب كند كه آيا در اين قلب غير از خدا احدى هست يا
خير . به چه چيزى علاقه مند است . اگر به خودش و لذائذ شخصى خود علاقه مند است
و به تعلقات جزئى خود دل سپرده است , معلوم مى شود در قلب او خدا خالصا نيست
و اين به سر عبادت نرسيده است زيرا سر عبادت وقتى است كه عابد معبود را
مشاهده كند و در ضمير عابد جز معبود چيزى حضور و ظهور نداشته باشد .
آن مراحل نهائى مشاهده معبود همان است كه از على بن ابيطالب سلام الله عليه
رسيده است : ما كنت اعبد ربا لم اره . من آن نيستم كه