دوم فروشنده( : من المؤمنين) پس خريدار خداوند , فروشنده مردان باايمان .
خداوند از غير مؤمن چيزى نمى خرد , لذا در جاى ديگر فرمود : انفاق بكنيد و يا
نكنيد از شما كسى چيزى قبول نمى كند . در همين سوره توبه است ظاهرا كه فرمود :
از شما خدا قبول نمى كند شما چون به خدا نمى فروشيد بلكه به شهرت و سمعه مى فروشيد
, يعنى براى نام و شهرت كار مى كنيد , خريدار كالاى فاسدتان خود شماييد . شما
شهرت طلب ايد , به شهرت طلبى مى فروشيد , نه به خدا . لذا خدا از غير مؤمن
چيزى نمى خرد و فقط از مؤمن خريدار است . اين هم مشخص كردن امر دوم كه بيان
فروشنده است .
سوم كالاى مورد معامله( :
أنفسهم و أموالهم
) مى باشد . يعنى خداوند جان و مالشان را مى خرد . اگر خدا مشترى است , مؤمن
مى شود بايع و چون بايع است يعنى فروشنده و آن هم فروشنده جان و مال خود , ديگر
در قبال الله نه مالك جان است و نه مالك مال , زيرا بيع و بيعت كرد يعنى(
باع نفسه و ماله
) اگر جان و مالش را فروخته است , ديگر نه مالك جان است و نه مالك مال ,
نه مى تواند از بذل جان مضايقه كند , و نه مى تواند از بذل مال دريغ نمايد . پس
كالا جان و مال است .
چهارم تثبيت ثمن و بها : ثمنى كه در برابر اين كالاست , بهشت است( :
بأن لهم الجنة
) . بهشت بهاى جان و مال انسان است . جان انسان اگر در قبال چيزى غير از
بهشت فروخته شود مغبون است . مال انسان جز در راه بهشت اگر صرف بشود ضرر
كرده است . پس مال مؤمن است كه به اندازه بهشت مى ارزد , زيرا كه در اين راه
مصرف