نام کتاب : سکولارها چه مي گويند؟ نویسنده : قطب، محمد جلد : 1 صفحه : 4
همچنان كه گفتيم، تحريف تنها در عقيده نبود (خدا انگاشتن
عيسي،ادّعاي فرزندي او براي خداوند و ضميمه ساختن خداي سومي به
اين دو، تاخدا سه خدا در يك خدا شود: پدر، پسر و روحالقدس) بلكه
جداسازيعقيده از شريعت و عرضه كردن دينِ بدون شريعت و قانون بر
مردم با شعاريكه ريشه ديني نداشت و بر پايه «كار قيصر را به قيصر و
كار خدا را به خداواگذار» استوار بود، به آن تحريف افزوده گشت.
شان ديني كه اينگونه تحريف شده باشد، همان است كه
دانشمندان وشخصيتهايش به «كاهن» تبديل شوند و با گذشت زمان، كاهنان
نيز بهواسطههايي ميان مردم و خدا تبديل گردند و سلطهاي طاغوتي بر
جان و روحمردم داشته باشند.
هر ديني شخصيتهايي دارد كه رسالتشان «دين شناسي» است، تا به
مردمامور دينيشان را كه خود نميتوانند بشناسند، بياموزند و آنان
دين را به دستاين دين شناسان فرا گيرند.
وقتي دين، اعتقاد و آيين و قانون باشد و نشانهاي براي دنيا و
آخرت، آنشخصيتها هم عالمان و فقيهان و دعوتگران و مربياني خواهند
بود كه باپيشوايي پاك و دانش سودمندي كه مردم را نسبت به دنيا و
آخرت بينا كند،آنان را تربيت ميكنند.
امّا آنگاه كه دين، عقيده منهاي قانون باشد، يا عقيدهاي
تحريف شده بهنحوي كه خِرد نميتواند آن را بفهمد و بپذيرد، در اين
صورت تنها رسالتِاين «شخصيتها»، كوشش براي پيوند دادن مردم به
خدايشان تنها از جنبهمعنوي آن دين خواهد بود، نه جنبه فكري و
عقلاني ـ چون اساساً در برابرعقل، خاضع نيست ـ و نه جنبه فقهي و
آموزشي كه به مردم روش درستِزندگي بياموزد و ابعاد مختلف سياسي،
اقتصادي، اجتماعي، علمي و فكريزندگي را براي آنان سامان بخشد. به
اقتضاي اين شرايط، آن «شخصيتها»تبديل به «كاهنانِ» نگهبانِ «اسرار»
خواهند شد، اسراري كه فراتر از فهم ودرك مردم است، در نتيجه به
واسطههايي ميان بنده و پروردگار تبديلميشوند، زيرا راه ميان بنده و
خدا آميخته به اسرار شگفتي است كه تفسير آنهابراي بنده، نيازمند
واسطه است، بندهاي كه پوينده راه خويش به سويخداست، يا دست كم
در وحشتِ راه پيچيدهاي كه به سوي خدا ميپيمايد،مونس او شود و به
او فروغهايي روحاني بتاباند و به وسيله آنها بكوشد او را ازپيچ و خم
راه، گذر دهد!
اينگونه «شخصيتهاي ديني» در مسيحيت تحريف شده «كاهناني» شدند
كهـ همچنان كه «ويلز» اشاره كرد ـ عهدهدار آيينهاي عبادي شدند و
تفسيروحي را براي خود احتكار كردند و سلطه عجيبي بر جان و روان مردم
يافتند واين نقطه آغازين و خطيري بود كه به طغيان هراسناك
انجاميد، طغياني كهكليسا و چهرههاي ديني با آن مواجه شدند.
خود «كليسا» بدعت بيريشهاي بود كه از سوي خداوند، حجّتي
نداشت. درآيين يهود كه بر بنياسرائيل نازل شده بود، به روايت
تورات، خداوندمسؤوليتهاي گروههاي بنياسرائيل را تقسيم كرده بود.
مسؤوليت اجرايشريعت را به لاويان (فرزندان لاوي پسر يعقوب) سپرد،
نه به عنوانِ كنيسهداران، بلكه به عنوان قاضياني كه در ميان
مردم طبق آنچه خداوند در توراتنازل كرده بود داوري كنند (با صرف
نظر از تحريفهايي كه در خود قوانينتورات پديد آورده بودند) و اين به
يك نظام اداري شبيه تر بود و براي لاويانقداست خاصّي نسبت به
بقيه بني اسرائيل قرار نميداد.
سپس خداوند عيسي (ع) را براي بني اسرائيل فرستاد كه تصديق
كنندهتورات بود كه پيش روي وي بود، تا برخي از آنچه را به خاطر
كفرشان بر آنانحرام شده بود، حلال سازد. همچنان كه در قرآن كريم
از زبان او آمده است:
«و او را فرستادهاي به سوي بني اسرائيل قرار دهد (كه به
آنان بگويد:) مننشانهاي از پروردگارتان براي شما آوردهام، اين كه
براي شما از گِل چيزي بهشكل پرنده ميسازم و در آن ميدمم، پس
به اذن خدا پرنده ميشود و بهفرمان خدا كورِ مادرزاد و برصدار را
بهبودي ميبخشم و مردگان را زندهميكنم و شما را از آنچه ميخوريد و
آنچه در خانههايتان ذخيره ميكنيدخبر ميدهم. همانا در اين،
نشانهاي براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد. وآنچه را پيش من از
تورات باشد تصديق ميكنم و (آمدهام) تا برخي از آنچهرا بر شما
تحريم شده حلال سازم و برايتان نشانهاي از پروردگارتانآوردهام،
پس از خدا پروا كنيد و مرا اطاعت كنيد.»
نام کتاب : سکولارها چه مي گويند؟ نویسنده : قطب، محمد جلد : 1 صفحه : 4